آفتهاي طراحي صحنه و لباس در تلويزيون
طراحي صحنه و لباس هر كدام به تنهايي هنري مستقل از زير مجموعه هنرهاي تجسمي محسوب ميشوند كه در عين حال از هنرهايي چون نقاشي، مجسمهسازي، معماري، گرافيك و... نيز بينياز نيستند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين هنرها از آن رو كه كاربردي هستند و قرار است نيازهاي متنوعي به جز نيازيهاي معنوي و ذوق هنري مخاطبان را پاسخ بدهند، در هر شرايط و براي هر مديومي، تعاريف مختلف و متعددي پيدا ميكنند. بنابراين وقتي صحبت از طراحي صحنه و لباس در تلويزيون ميشود، تعريف ويژهاي از اين هنر مدنظر قرار ميگيرد كه قرار است به نتيجهاي خاص منجر شود. طراحي صحنه و لباس در تلويزيون و مخصوصا برنامههاي نمايشي آن، طراحي بستري مناسب براي ارائه باور پذير يك اتفاق يا داستان است.
اين طراحي ممكن است متناسب با نوع برنامه نمايشي، لزوما رئال نباشد اما در هر صورت بستر رويداد است و بايد ويژگيهاي لازم براي پذيرفته شدن از سوي مخاطب را داشته باشد و پذيرفته شدن از سوي مخاطب اتفاقي نيست كه به سادگي رخ دهد. مخاطب امروز تلويزيون، در مقايسه با حتي 25 سال گذشته هم بسيار حرفهاي و در نتيجه متوقع شده است! افزايش تعداد توليدات نمايشي سيما، دسترسي به برنامههاي تلويزيوني متنوع، گسترش سينما و توليدات متنوع نمايشي از مخاطب تلويزيون، متخصصيني ساخته كه اگر توانايي ارائه تحليلهاي كارشناسانه را نداشته باشند، به راحتي ميتوانند قابليتهاي هر اثري را تشخيص بدهند و در نتيجه آن را بپذيرند يا رد كنند.
روح طراحي صحنه و لباس
اگر چه در مقايسه با سالهايي كه بازيگران از لباسهاي شخصي خود استفاده ميكردند و لوكيشنها بدون طراحي بهعنوان بستر داستان مورد استفاده قرار ميگرفتند، طراحي صحنه و لباس در تلويزيون ما رشد چشمگيري داشته است، اما همچنان مشكلاتي، فضاسازي سريالهاي تلويزيوني را تحتتأثير قرار ميدهند. متأسفانه كمتر صحنه پردازي و نوع پوشش بازيگران يك سريال گوياي روح حاكم بر مجموعه سريال بهعنوان يك اثر هنري است.
در طراحي صحنه و لباس سريالهايي كه راوي داستانهاي معاصر هستند، تنها ابتداييترين مولفهها مدنظر قرار ميگيرد؛ مولفههايي مانند اينكه شخصيتها متعلق به چه جايگاه اجتماعي هستند، در كدام شهر يا كدام نقطه از شهر زندگي ميكنند و مواردي از اين دست. كمتر ديدهايم روحيه و ديدگاههاي يك شخصيت در نوع لباسي كه برايش طراحي ميشود و يا نوع آرايش خانه يا محل كارش دخيل شده باشد.
البته اين مورد شايد بيش از هر چيز با عدمپرداخت دقيق و درست شخصيتها در بيشتر سريالهاي تلويزيون ما مربوط باشد. بهعنوان نمونه در يك سريال پر بيننده تمام شخصيتهاي زن با وجود تعريف و پرداختي متفاوت و متناقض، همه سارافون ميپوشند! يا همه شخصيتهاي مرد فلان سريال ديگر، اصرار دارند كه كت و شلوار به تن كنند حتي وقتي ميروند از سوپر سر كوچه ماست بخرند! از طرفي بديهي است كه طراح صحنه يا لباس، يك نقاش يا مجسمه ساز نيست كه حس شخصي خود را در اثرش به نمايش بگذارد، اما از طرفي هم نميتوان توقع داشت بيتوجه به مقوله هنر تنها با الهام از جامعه يا بستر زماني داستان دست به كار طراحي شود.
يك طراح صحنه يا لباس بايد بتواند ضمن رعايت همه اصول و وفاداري به واقعيتهاي موجود، ظريف و هنرمندانه دستي به كل اثر ببرد و هارموني متناسب را در كارش ايجاد كند. طراحان صحنه و لباس ممكن است اصول اوليه كارشناسان را خوب بدانند، مديوم تلويزيون را بشناسند، از سبكها و شيوههاي نمايشي شناخت كامل داشته باشند و در كل بدانند بستري كه اتفاق و داستان سريال در آن رخ ميدهد چه بستري است و همچنين، بستر رسانهاي كه قرار است آن را به نمايش بگذارد حائز چه ويژگيهايي است، اما گاهي بيتوجهي به نكاتي ساده، سطح كار طراحان صحنه و لباس را در حدي صرفا قابلقبول نگاه ميدارد و از بروز نتيجهاي فوقالعاده جلوگيري ميكند.
طراح تصميمگير
طرحهاي تلويزيوني در سادهترين اشكالها هم با همكاري متخصصاني متعدد به انجام ميرسند و يكي از مؤثرترين راهكارها براي ارائه اثري موفق از همه جهات، ايجاد هماهنگي بين اين متخصصان است. تجربه نشان داده كه وقتي نويسنده و كارگردان با هم در تعامل باشند، بازيگر خيلي پيشتر از آنكه بخواهد جلوي دوربين قرار بگيرد، در جريان كار قرار ميگيرد و ساير عوامل در تامل و هماهنگي كامل به وظايف خود عمل ميكنند و نتيجه طرح بهمراتب بهتر خواهد بود.
اين هماهنگي بايستي بين طراحان نور، صدا، صحنه، لباس و... هم ايجاد شود تا تاثيرات مطلوب خود را بگذارد. در طرحهاي كوچكتر ميتوان اين هماهنگي را با برنامه ريزي و زمانبندي مناسب ايجاد كرد اما در طرحهاي بزرگتر لازم است فردي بهعنوان طراح هنري، مديريت و هدايت طراحان مختلف را برعهده داشته باشد. خوشبختانه اين اتفاق در مورد برخي سريالها بهخصوص سريالهاي تاريخي رخ داده است اما در حد تجربياتي پراكنده بوده كه بايد به يك روند متداول بدل شود.
يك تير براي نشانهاي پياپي
اما همه آنچه بهعنوان آفت ممكن است هنر طراحي صحنه و لباس را در تلويزيون كشور ما دچار مسئله كند، به طراحان صحنه و لباس ما مربوط نميشود و بديهي است كه پارامترهاي متفاوتي در اين امر دخيلند؛ كمبود بودجه و شتابزدگي در توليد مهمترين مسائل مبتلا به حوزههاي مختلف توليد سريال از جمله طراحي صحنه و لباس هستند. اما بسياري مواقع از هيچكدام از اين نقيصهها راه فراري نيست.
بديهي است كه گاه به دلايلي لازم است سريال يا برنامهاي تلويزيوني در كوتاهترين زمان توليد شود يا اينكه هميشه و در هر طرحي سقف بودجه محدود است و خيلي وقتها چارهاي نيست جز اتمام طرح با همان بودجه محدود. در اين صورت اين مديران و برنامه ريزان تلويزيون هستند كه كارشان را به درستي انجام ندادهاند چرا كه پيشبيني قابلقبولي براي چنين شرايطي نداشته و ندارند. با وجود تكرار چندباره چنين مشكلاتي، هرگز مديران سازمان به فكر ميانبرها يا كاتاليزورهاي مناسب نبودهاند.
يكي از اين نوع كاتاليزورها در زمينه طراحي صحنه و لباس، ايجاد بانك است. هرگز تجربيات قبلي در اين دو مورد جمعآوري نشده، اطلاعاتي درباره طراحي صحنه و لباس در دورههاي مختلف تاريخي به تفكيك زمان و موقعيت جغرافيايي جمعآوري نشده است، حفاظت و نگهداري از دكورها و لباسهاي سريالهاي قبلي با برنامه ريزي و هدفمند انجام نشده است و روي همرفته هر طراحي در هر طرحي چه معاصر و چه تاريخي ناچار به دوباره كاري است و براي اين دوبارهكاريها هم بودجه و همزمان است كه حيف ميشود. در حقيقت اين مديران سازمان صدا و سيما هستند كه بايد در سياست گذاريهاي كلان خود به چنين مقولاتي بينديشند و براي آن تصميمات اجرايي بگيرند.
ترديدي نيست با برنامهريزيهاي دقيق و هدفمند اتفاقهاي خجستهاي در زمينه طراحي صحنه و لباس رخ ميدهد: شرايط كار آسانتر خواهد شد و در نتيجه بسياري از هنرمندان صاحب نام اين حوزهها بيشتر فعاليت خود را به تلويزيون معطوف ميكنند و در نهايت كيفيت سريالها و برنامههاي نمايشي بهتر خواهد شد و همچنين اتمام طرحها در كوتاهترين زمان ممكن به صرفه اقتصادي هم منجر ميشود.