:20: اين اخرين شعر هست كه مينويسم:20:
نه هر كه گفت دو بيتي سخنوري داند
رموز قاعده و طرز شاعري دارند
نه هر سگي كه درد جامهء غريبي را
شكوه حمله و بر غضنفري داند
:40: :40: :40: :40: :40: :40: :40: :40: :40:
Printable View
:20: اين اخرين شعر هست كه مينويسم:20:
نه هر كه گفت دو بيتي سخنوري داند
رموز قاعده و طرز شاعري دارند
نه هر سگي كه درد جامهء غريبي را
شكوه حمله و بر غضنفري داند
:40: :40: :40: :40: :40: :40: :40: :40: :40:
اقا سلام كسي نبود پست بده بازم من پست ميدم.
ماه زيباست نه همرنگ رخ زيبايت
سرو رعناست نه مانند قد رعنايت
ماه تابان به سر سرو خرامان ديدم
تا بديدم قد رعنا و رخ زيبايت
مرا بهار خزان است و گلستان خار است
كه باغ و راغ نكو با خط و رخ يار است
چو نيست حاصل عشق توام ز بي برگي
بس است اين گل روي تو ام كه بر بار است
مرا بهار سر سير باغ و صحرا نيست
كجا روم كه به از روي تو تماشا نيست
هزار طلعت زيبا به چشم من زشت است
نظر ز روي تو بر روي غير زيبا نيست
مژگان چشم يار من از ابروان گذشت
ياران حذر كنيد كه تير از كمان گذشت
ديشب فتاد شور قيامت ميان جمع
چون حرفي از ميان تو اندر ميان گذشت
مرا كه وعدهء فردا به باغ و بستان است
كجا روم كه گلستانم اندر ايوان است
مرا به خانه قد و روي و زلف و خال و خطت
به جاي سرو و گل و سنبل است و ريحان است
شبي كه طلعت روي تو زيب ايوان است
شبست و روز كه خورشيد در شبستان است
چه حاجت است به باغ و گل و رياحينم
كه هر كجا كه تو باشي گل است وريحانست
سرم چو گوي بگردد به گرد ميدانت
براي ان كه خورد لطمه اي ز چوگانت
از ان خطي كه ز روي تو سر زد از خوبي
چو من نهاد بسي سر به خط فرمانت
چون سنگها صداي مرا گوش ميكني
سنگي و ناشنيده فراموش ميكني
رگبار نو بهاري و خواب دريچه را
از ضربه هاي وسوسه مغشوش مي كني