تمام ابروی من فدای ان شبی که تو
پر از نياز ميشوی
مثال کودکی خود،دوباره ناز ميشوی
دو دست من برای تو دوباره باز ميشود
و دل برای بوسه ات پر از نياز ميشود
تمام اروزی من
شبی ز ياد ميرود
همان شبی که تا سحر
تمام ابروی من،به خاطر نياز تو
همه به باد ميرود
Printable View
تمام ابروی من فدای ان شبی که تو
پر از نياز ميشوی
مثال کودکی خود،دوباره ناز ميشوی
دو دست من برای تو دوباره باز ميشود
و دل برای بوسه ات پر از نياز ميشود
تمام اروزی من
شبی ز ياد ميرود
همان شبی که تا سحر
تمام ابروی من،به خاطر نياز تو
همه به باد ميرود
در دلم افتاد اتش ساقيا
ساقيا آخر كجايي هين بيا
الا اي طوطي گوياي اسرار
مبادا خاليت شكر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاويد
كه خوش نقشي نمودي از خط يار
ر یکم سخته
ولی ممکنه :
ره آورد سفر را میفروشیم
نگاه دربدر را میفروشیم
دوچشم کور تو غرق تماشاست
که ما خون جگر را میفروشیم
مرا از این که میبینی پریشان تر چه می خواهی
از این آتش به جز یک مشت خاکستر چه می خواهی
من از اوج نگاه تو به زیر پایت افتادم
بیا این اوج و این پروازو این باور چه می خواهی
مرا از این که میبینی پریشان تر چه می خواهی
از این آتش به جز یک مشت خاکستر چه می خواهی
من از اوج نگاه تو به زیر پایت افتادم
بیا این اوج و این پروازو این باور چه می خواهی
مرا بیخود به باران می بری با مستیه چشمت
بیا این چشم ها این گونه های تر چه میخواهی
برای ادعای عشق اگر این سینه کافی نیست
بیا این تیغ و این شمشیرو این همسر چه می خواهی
من ان فر هاد مسکینم که کوه بهر تو کندم
بگو شیرین ترین رو یا بگو دیگر چه میخواهی
تمام این غزل با خون رگهایم نثارت باد
بگو دیگر عزیز من بگو دیگر چه میخواهی
یک روز آمدم در کوچه یار
هر دم میامد یکی آن بازار
یک دوست نیامد تا من تنها
بمیرم بی تو در کنار غمها
اي برف
اي سپيد مقدس
من اندُهان ساده ي قلبم را
در دستهاي پاك تو مي مانم
آن را به عمق خاك فرو كن .
نجوا
باران و بامداد
ردپاي برف.
در جستجوي نقش ساده ي زن
تا سوختن خشنود
به سمت نجواي ستارگان و غروب
و توفان شرق و شلاق و اشک
و بعد آرامش اسارت برگها
درحلقه ي توفان
نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بيدل كه جاي فرياد است
تا خاک مرا به قالب آميختهاند
بس فتنه که از خاک برانگيختهاند