مردن چه فرقي مي كند با بي تو سر كردن
اين را نمي داند خداي من خداي تو؟
مي آيم اما چادرت در باد مي رقصد
مانده است بر سطح خيابان رد پاي تو...
Printable View
مردن چه فرقي مي كند با بي تو سر كردن
اين را نمي داند خداي من خداي تو؟
مي آيم اما چادرت در باد مي رقصد
مانده است بر سطح خيابان رد پاي تو...
وقتي سرم براي خطر درد ميکند
حتا غزل مرا زخودش طرد ميکند
من نيز آتش دلم اي مهربان من
دمسردي تو گاه مرا سرد ميکند
حواي من ! بخند که لبخند با دلم
کاري که سيب با پدرم کرد<ميکند
در دور دست خودم تنها نشسته ام
نوسان خاک ها شد
و خاک از میان دستانم لغزید و فرو ریخت
شبیه هیچ شده ای
چهره ات به سردی خاک می زند
دلا داری سر بارندگی را
هوای می خوش بخشندگی را
دلا خود را بدریا می سپاری
عجب جدی گرفتی زندگی را
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر زمنقار
امضات خیلی قشنگه اما اول شعر با الف بود
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
نازنین این زودتر می امدی حالا چرا؟
انکه لبخندش به جانم فتنه انگیزد تویی
انکه چشمانش شراب ناز میریزد تویی
اخرین یادی که شب در خاطرم ماند ز توست
اولین یادی که صبح از خاطرم خیزد تویی
یاد من باشد فردا بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم
یاد من باشد فردا لب سلخ طرحی از بزها بردارم
طرحی از جارو ها و سایه هاشان در آب
ميسي:11: قابل شما رو نداره ؛ آره ديدم و اصلاحش كردم ، اما انگار دير شد :20:نقل قول:
بیا چشمان ما را باز تر کن
غروب روزها را باز سر کن
برای نغمه های عاشقانه
قناریهای عاشق را خبر کن