مي گيرم از هر كه سراغت را نمي داند
مي آمدي امشب اگر هم پيش پاي تو
نقش دراماتيك من شايد عوض مي شد
تو مي شدي در نقش من من هم به جاي تو
(تا مي دويدم تو به دنبال من اما من
گم مي شدم در كوچه هاي چشمهاي تو)
Printable View
مي گيرم از هر كه سراغت را نمي داند
مي آمدي امشب اگر هم پيش پاي تو
نقش دراماتيك من شايد عوض مي شد
تو مي شدي در نقش من من هم به جاي تو
(تا مي دويدم تو به دنبال من اما من
گم مي شدم در كوچه هاي چشمهاي تو)
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
او را نزن كتك ، اي «ياهو الغفور»
او را نكن فلك اي «لاشريك لك»
او را نزن كه ما ، ما نيز بي خيال
ما نيز به درك ، ما نيـز بـه درك .
کجا خدا زند بنده خویش
بنده خود زند که
شده بنده خویش
شب تاریک و بوی تند مرداب
ربوده از دو چشمان ترم خواب
اگر پرسی ز حالم کن تصور . . .
خروسی را به زیر پای قصاب
باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟
ای تکه تکه
تکه تکه
تکه تکه
جز زخمهای بیامان بر پيکرت نيست
ازمردم پر ادعای بی تفاوت
چيزی به جز نا مردمی در باورت نيست
لب تشنه و بی بال و پر
بی مشک و بی آب
روی زمين افتادهای اما سرت نيست
تو از پیش من ساده نباید بروی
دردمندی به تو دل داده نباید بروی
شعر و شاعر شده اند عاشق زیبایی تو
اتفاقی است که افتاده نباید بروی
زندگی راه درازی است پر از وسوسه ها
بی من از وحشت این جاده نباید بروی
زخمی ام خسته ام آشفته و بی سامانم
نیستم جان تو آماده نباید بروی
از شب بی تپش پنجره ام ای مهتاب
ای گل روشن شب زاده نباید بروی
يكي بيايد
تكانم بدهد
پائين بيفتند
سيبها … ستارهها
بلند شوم
ببينم …
آسمان چقدر حفره دارد!
مرگ با پاي برهنه:
آفتابگردانها
اسليميها
تا … .
ـگفتهبودم اينماهي جايِ مجسمهرا تنگ ميكند،نه؟
همه عالم رو بگردی مثل تو پیدا نمیشه
مثل تو کسی تو عالمم ، یوسف زهرا نمیشه