-
روزی که روی درها با خط ساده ای بنويسند :تنها ورود گردن کج ممنوعروزی که روی قيمت احساس مثل لباس صحبت نميکنندپروانه های خشک شده انروز از لای برگهای کتاب شعر پرواز ميکنند . . انروزديوار باغ و مدرسه کوتاه است تنها پرچينی از خيال در دور دست حاشيهء باغ ميکشند که ميتوان به سادگی از روی ان پريد . . .روزی که آسمان در حسرت ستاره نباشدروزی که آرزوی چنین روزیمحتاج استعاره نباشد
-
تمام آیه های من،
سورهّ ی نساء است؛
اما احسنُ القصص،
نگاهِ عاشق توست!
-
به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده بود و چنانکه پای مرد به گِلزار فرو شود، پای من به عشق فرو می شد.
-
ستاره ای تو را خواهد چید
مانند گل نسترن
شاید شعر
گره ای از تو بازگشاید
-
رودخانه، جنگل و دریا را
به زمین سپردم
و زمین را
به آسمان و خورشید
باید بروم
سیاهی ، بهترین بستر نور بود
-
آنقدر هراسان بودم
که سایه ام را خنج بدست یافتم...
دندان هایش را بر هم می فشرد
و خنجر را می دیدم که با روزنی از آفتاب
و خاطره ای از مهتاب
از سایه می گذشت...
و چون قطار افسار گسیخته ای به دنبالم می خزید
زیر چشمی که نگریستمش:
آرام آرام و سربزیر
تنش را از زیر پاهایم کنار کشید
و رفت...
-
تا كي در تساوي 7 و 8
اهمال مي كني
در حالي كه چرخش هيچ صفحه ايي
تا حدود دو قائمه
مشكل نبوده است ( 8=7 )
-
مادرم
شيرش را حرامم مي كند
و من با ته مانده ام
در رختخواب
خواب بچه هايي را مي بينم
كه شير خشك مي خورند !
-
…لابد ما عقلمان قد نداد
تا بفهميم خورشيد
براي طلوعش
نه محتاج من است
نه تو .
اما تا آبها از آسياب افتاد
به يادمان آمد
از ياد اهالي كوچه رفته ايم !
-
تمامي پيراهن هايم
از تولد تا كنون
هر يك به رنگي
در كنارم پا برهنه
يكي – يكي به يادم مي آورند
روزي كه شير بالا آوردم
گل شدم
گريه كردم
به مدرسه
يا مجلس ختم عزيزي…،
راستش هر ادمي سرزميني ست
و پرچم اش پيراهنش ،
شايد نامه اي به سازمان ملل نوشتم
تا جاي اين همه قيل و قال
تمامي بند رختهاي زمين را به هم
گره بزند .