دود اين عينک دودي
که برايت فرستاده ام
به چشمهاي خودم ميايد
... نکند
که تو سيگار کشيده باشي
تار هائي را که از کاسه سرم
اويزان دست هاي توست
مضراب زده باشي
...گوشي
لطفا وصل شود به انگشتهاي تو
Printable View
دود اين عينک دودي
که برايت فرستاده ام
به چشمهاي خودم ميايد
... نکند
که تو سيگار کشيده باشي
تار هائي را که از کاسه سرم
اويزان دست هاي توست
مضراب زده باشي
...گوشي
لطفا وصل شود به انگشتهاي تو
وعواعظ شهر چو مهر ملک و شهن گل گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود؟
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
کاغذ نوشته مي شود و پاره مي شود
بي تو براي شعر سرودن بهانه نيست
دلخوش مشو دوباره به آهنگ اين کلام
« اين مهملات يک غزل عاشقانه نيست »
امشب سقوط کشور من انقلاب تو
آشوب از سکوت غزل داد مي زند
ويرانه مي شود همه ي جاودانه ها
مردي ميان حادثه فرياد مي زند
امشب براي فلسفه خواندن قشنگ نيست
من کيستم ... ؟ خدا و جهان چيست ... ؟
حرف مفت !
اصلا به من چه سارتر و يا کانت يا هگل
درباره ي خدا و من و جامعه چه گفت !
ویرایش ............
مانده ام سر در گريبان بي تو در شب هاي غمگين
بي تو باشد همدم من ياد پيمان هاي ديرين
آن گل سرخي كه دادي در سكوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت در خزن سينه افسرد
گر دیگران به منظر زیبا نظر کنند
ما را نظر به قدرت پروردگار اوست
باور مکن که صورت او عقل من ببرد
عقل من آن ببرد که صورتنگار اوست
ترسم بروم عالم جان ناديده
بيرون روم از جهان جهان ناديده
در عالم جان چون روم از عالم تن
در عالم تن عالم جان ناديده
هرکس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا
دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند.