-
تو چه مظهريكه ز جلوهي تو صداي سبحهي صوفيان
گذرد ز ذروهي لامكان، كه خوشا جمال ازل خوشا
همه اهل مسجد و صومعه، پي ورد صبح و دعاي شب
من و ذكر طره و طلعت تو، من الغداه الي العشا
چه جفا كه «جامي» خسته دل ز جدايي تو نميكشد
قدم از طريق وفا مكش، سوي عاشقان بلا كشا
-
این دل تنگم عقده ها دارد
گوییا میل کربلا دارد
میروم بینم در کجا زینب
شکوه از شمر بی حیادارد
ای خدا ما را
کربلایی کن
امت ما را نینوایی کن
-
نگاهم را به زير می کشم
لبانم را به هم خواهم دوخت
اشک هایم را مجازات می کنم
و دستانم را به صلیب می کشم
اما با درونم چه کنم؟
به کدامین صلیب روزگار می توان آن را کشید؟
با درد هایم چه کنم؟
با نگاهی که بی تقصیر است چه کنم؟
با کدامین نفرین میتوان آن را فرو خورد؟
با گلایه اشک هایم چه کنم؟
با کدامین اشک پاسخش دهم؟
بی پروا میگویم
بی رحمانه دلم گرفته
-
هوای دیدنت آمد ...
همیشه روی تاریکی ؛ به زیر ابر پاییزی ؛ می بارم.
-
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
-
و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني
و قصر كوچك دل مرا خراب ميكني
سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي
ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني
من از كنار پنجره تو را نگاه ميكنم
و تو به نامديگري مرا خطاب مي كني
چه ساده در ازاي يك نگاه پاك و ماندني
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكني
به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام
تو كمتر از غريبه اي مرا حساب ميكني
-
ياد دارم يك غروب سرد سرد ...
ميگذشت از توي كوچه دوره گرد:
دوره گردم ، كهنه قالي ميخرم
دست دوم جنس عالي ميخرم
گرنداري كوزه خالي ميخرم ...
كاسه و ظرف سفالي ميخرم
اشك در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهي زد وبغضش شكست
-
تا به گيسوي تو دست ناسزايان كم رسد
هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است
-
ترا دانش و دين رهاند درست
ره رستگاري ببايدت جست
-
تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم
شب ازهجوم خیا لت نمی برد خوابم
توچیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم