تمام روزهاي تار شدن چشمهايم
که آب ميخورد از چشمهايت
...خشکيد
بوي
دود
ميايد
بوي
اجاقهاي کور
... که نيستي
... ببيني
خاکستري هاي کتت هم
نشان خوبي بود
...................................
...گمش کردم...
Printable View
تمام روزهاي تار شدن چشمهايم
که آب ميخورد از چشمهايت
...خشکيد
بوي
دود
ميايد
بوي
اجاقهاي کور
... که نيستي
... ببيني
خاکستري هاي کتت هم
نشان خوبي بود
...................................
...گمش کردم...
!!!
من از اين بس به همه عشق جهان مي خندم
به هوسبازي اين بي خبران مي خندم
من از ان روزي كه دلدارم رفت
به غم و شادي اين بي خبران مي خندم
مغزتان را شور شهوت غالب است
نفستان، جاه و رياست طالب است
اي اسيران قضا، در اين سفر
غير تسليم و رضا، اين المفر؟
کاری برايش ندارد يک بسته قرص و کمی بعد
خوابی که می آيد آرام در تار و پودش کمی بعد
اين روزهايی که گه گاه او از خودش خسته می شد
آمد به فکرش بميرد از غصه و ماتمی بعد ــــــــــ
رفت و خودش را کلک زد هی قرص خورد و سرانجام
چشمان محکوم مرگش شد عهده دار غمی بعد ــــ
آشوب و شيون به پا خواست ناباورانه کسی مرد
می آمد از دور و نزديک فرياد زير و بمی بعد ــــــــ
کم کم فراموش شد باز مثل هميشه ز خاطر
چون گريه از چشمشان ريخت آن مرد تنها کمی بعد.
حالا به جا مانده سنگی مانده کنارش کمی قرص
او بود و انبوه حسرت تا سرنوشت دمی بعد...........
دوش سودای رخش گفتم زسر بیرون کنم
گفت : کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم ؟
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من بخشم
دوستان از راست می رنجد نگارم چون کنم ؟
مرا آوای غمها زیر کرده
زمین گیر غم بی پیر کرده
هم آوای دلم آیا کسی هست
که یاد قلۀ پامیر کرده
هر زمان موج می زنم در خویش
می روم می روم به جایی دور
بوته گر گرفته خورشید
سر راهم نشسته در تب نور
روی ناقوس بزرگ
پروانه ای مینشند
و میخوابد
دیدی ای دل که غم یار دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
در همان منزلی که دهقان ها خوابیده اند
گل ها و نور ماه.