راه میروم
سایه ام در کنارم
به تماشای ماه
Printable View
راه میروم
سایه ام در کنارم
به تماشای ماه
ای عشق کذایی ! آه ای خار ره عرفان
ای آمده از شهوت ، ای اهرمن انسان
ای درد همه چشمان ای آمده از غفلت
ای ساحره جانها ، ای قاصدک طوفان
قصدت ستم و غارت زین سینه انسانها
باشی توشه قلب هر آدم بی ایمان
هستی دگر یاران با دیو دو چشمت رفت
بر ما نشدی غالب ای همنفس دیوان!
نشااط سرو وشور یاسمن شو
سرود نرگس و یاس و سمن شو
دمی از درۀ دی سر بر آور
صدای سبز احساس وطن شو
وقتی که ماه
از پشت ابرهای سپید
مهتاب را
به مهمانی فرشته های زمین می خواند
تو آن طرف تر
سرد و بی روح
دایره سفید سرنوشت را
نظاره می کنی
و برای آنکه سوالهای بی جواب را
دریابی
گونه های خیست را
بر پهنای خاک باغچه می نهی
و
این گونه
بی خبر ازآنسوی دیوارهای باغ خدا
به باغبان گلایه می کنی
که چرا
داغ ننگ طاغی را
بر تن زخمی تو نهاد
و تو
باز درنمی یابی
باغبان از سرعشق
طرح سیب را
بر درخت ممنوعه
نقش زد
در آرزوي ديدنت اي نور ديده ام
شب تا پگاه گوشه ي خلوت گزيده ام
شايد ببينمت وبه اميد ديدنت
بحر ستاره هاي فلك را شمرده ام
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر هم نزنیم
خيزيم و دمی زنیم پيش از دم صبح
کاين صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
تا بر آمده پيري پايم از رفتار ماند
كيست تا برگيرد و در سايه تاكم برد
ذره ام سوداي وصل آفتابم در سر است
بال همت مي گشايم تا بر افلاكم برد
در پای اجل چو من سرافکنده شوم
وز بیخ امید عمر بـرکنده شوم
زینهار گلم بجز صراحی نـکنید
باشد که ز بوی می دمی زنده شوم
مگر من چقدر دستم
كه بگويم شاعرِ اين شعرم
و واژههاي او را به نامِ خود مصادره كنم
دستم از نامم زد بيرون
گفت : تو قاعدتن آن طرفي هستي
اما من براي امتحان زدم بيرون
كه بگويم من هستم
خيلي هم هستم
و شخصيت حقوقي دارم