هر چند نهایم در خور تو
لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم
چون بیتو نهایم زنده یک دم
پیوسته چرا ز تو جداییم؟
چون عکس جمال تو ندیدیم
بر روی تو شیفته چراییم؟
Printable View
هر چند نهایم در خور تو
لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم
چون بیتو نهایم زنده یک دم
پیوسته چرا ز تو جداییم؟
چون عکس جمال تو ندیدیم
بر روی تو شیفته چراییم؟
مُشتهایش را باز نمود
کف دستش
قطره های اشکم بود
که روزی به او بخشیدم
به چشمهایم دست کشیدم
خشک بودند
دل دهیم، از سر زلف تو چو بویی یابیم
جان فشانیم، اگر آن رخ زیبا بینیم
روی خوب تو که هر دم دگران میبینند
چه شود گر بگذاری تو دمی ما بینیم؟
مرا به صلیب خواهند کشید
صلیب سوال
و بر فراز سرم کرکس ها به پرواز درخواهند آمد
کرکس های ترس
و من خواهم مرد
به حقیقت
اگر هم آغوش شبهای تنهاییم
تو نباشی.
یاد ناورد ز من هیچ و نپرسید مرا
باز یک بارگیم پست نسازد چه کنم؟
چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟
بر من از گوشهی ناگاه بتازد چه کنم؟
من كه هزار دفعه نوشتم كه عاشقم
شايد هزار دفعه اگر نه ، كه چند بار
وقتي به خانه آمدي اي مهربانترين!
با من چراغ هست برايم غزل بيار
چايي كه يخ شد از دهن افتاد…پنجره
هي مي شود از اين همه ناباوري بُخار
روز وصل دوستداران ياد باد
ياد باد آن روزگاران ياد باد
در اين هوای غم آلوده ، اين هوای کثيف
چه خوب بود اگر وقت زندگی کم بود
چه خوب بود اگر روی اين زمين بزرگ
به قدر باغچه ای ، جا ، برای ما هم بود
در دلم بنشستهای بیرون میا
نی برون آی از دلم در خون میا
چون ز دل بیرون نمیآیی دمی
هر زمان در دیده دیگرگون میا
چون کَسَت یک ذره هرگز پی نبرد
تو به یک یک ذره بوقلمون میا
غصهای باشد که چون تو گوهری
آید از دریا برون بیرون میا
گرچه مجوز تا تب عاشق شدن دارد
اینقدر پاپیچش نشو این مرد زن دارد
او زندگی را باخته یا مردگی کردست
حتی لباس حجله اش بوی کفن دارد
با زخم های کاری اش کاری نباید داشت
او با خودش هر شب نبرد تن به تن دارد