آقا من این پیج فیس بوک علموصو تا الان داشتم میخوندم. الان تموم شد. اولاش همه بنی اسرائیلی بود(گیر دادن به لباس و اینا که گفتم به ما چه) ولی آخراش دیگه از استاد و رئیس و در و دیوار ایراد بود. کاش یکی همین امروز و فردا تو خیابون مالک اشتر بیاد شکممو سفره کنه که پام به اونجا نرسه.
چه امیدی داشتم به دانشگاه. من فکر میکردم صنعتی اصفهان بده. اینجا که همه دارن از در و دیوارشم مینالن.
امروز رفتم محله رو شیرینی دادم. فردا میرم خرما پخش میکنم.
اصن داغونما. داغون. له له.
از بچه هاشم بد میگم بدبختی. میگن جواب سلامتم نمیدن. با این اوصاف فک کنم اونجا سوژه شم. من کامپیوتر نرم افزار هیچی بلد نیستم گفتم بچه های دانشگاه یادم میدن. اینی که من خوندم و شنیدم احتمالا روم نشه برم اون تو.
من راجع به همه دانشگاهای شاخ قبل انتخاب رشته از کسایی که توشون درس خوندن تحقیق کردم. فقط علموصی به تورم نخورد. بقیه هم ازش بد نگفتن. وگرنه میرفتم خواجه نصیر.
گفتم امکانات ورزشیش از همه دانشگاها بهتره دوباره بدنسازیو فوتبالو شروع میکنم که از اونم بد میگن بدبختی. گفتم فضای سبز و ایناش خوبه و دانشگاه بزرگه. اونم حتما یه ایرادی از توش در میاد.
له له ام... له له
خدا کنه حداقل مسجدش خوب باشه. از اون دیگه چیزی نشنیدم.
من کنکور فیزیکمو(مه قلم چی 70 میزدم) زدم 55. اگه اونو مثه همیشه میزدم الان تو این برزخ گرفتار نبودم و عمران تهرانو میوردم. بدبختی ادبیاتمم از همیشه 10 درصد پایین تر زدم. همه چی دس به دس هم داد.
کلا ذهنیتم از دانشگاه پوکید.
صنعتی اصفهان جلوش بهشته.
هم سربازی دیگه معافیتم پرید هم رسیدم به خان علموص. همشم در بد ترین زمان رخ داد.
از عرش با مخ خوردم رو فرش.