یادته تو اون روزای کودکی
نامه میدادیم به هم یواشکی
یادته خونه میساختیم روی آب
با یه کاغذ و یه سقف پولکی
همیشه میخندیدیم از ته دل
یادته گریه میکردیم الکی
تو میگفتی مثل باغ غزلی
من میگفتم مثل باغ میخکی
هیچکسی نمیتونست جدا کنه
ما رو از هم حالا با هر کلکی
آره بچه بودیم و مست خیال
ولی عشقمون نبود دروغکی
حالا اما دیگه ما بزرگ شدیم
میدونم بی دل شدی راست راسکی
تو میگی خشکیده باغ غزلت
ولی تو هنور یه باغ میخکی