دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد
به می بفروش دلق ما کز این برتر نمی ارزد
Printable View
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد
به می بفروش دلق ما کز این برتر نمی ارزد
دوست دارم من نگو نیا حرم
دلم میخواد بیام حرم داد بزنم
یه نگاه به اون زریح شیشگوشش کنم خدا فریاد بزنم
تو خودت گفتی خدا
ادعونی استجب لکم
من دلم کربلا میخوا
پس حاجتم رو تو رد نکن....
مهدی برگشت.....با یه عالم هایکو دیگه!
نه در دشت و نه در کوه
جنبنده ای تکان نمی خورد
در این سحرگاه برفی
یکی را عادت بود راستی
خطایی بود در گذراند ازو
وگر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارد ازو
یارب آن خال بر آن لب چه خوش است
بر هلالش نقط از شب چه خوش است
دهنش حلقهی تنگ زره است
نقطه بر حلقهی مرکب چه خوش است
تا قيامت همه جا محشر كبراي تو برپاست
اي شب تار عدم شام غريبان عزايت
عطش و آتش و تنهايى و شمشير شهادت
خبري مختصر از خاطره ى كرب و بلايت
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود وليك به خون جگر شود.
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
ديده دريا كنم و صبر به صحرا فكنم
واندر اين كار دل خويش به دريا فكنم
ميروم شايد كمي حال شما بهتر شود
ميگذارم با خيالت روزگارم سر شود
از چه ميترسي برو ديوانگيهاي مرا
آنچنان فرياد كن تا گوش عالم كر شود