-
شاه شمشاد قدان
خسرو شیرین قدمان
که ه مژگان شکند
قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوت گه خورشید رسی چرخ زنان
-
نه به کویم گذرت میافتد
نه به رویم نظرت میافتد
آفتابی که جهان روشن ازوست
ذرهی خاک درت میافتد
-
دل و دین و عقل و هوشم
همه را به باد دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی؟
-
يكي را كه سعي قدم پيشتر
به درگـاه حق منزلت بـيشتـر
-
رفیق خیل و خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قرآن فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جلن که شدهست
تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
-
قبلهی ذرات عالم روی توست
کعبهی اولاد آدم کوی توست
میل خلق هر دو عالم تا ابد
گر شناسند و اگر نی سوی توست
-
تو را ديدم تو را ديدم ولى كاش
نمىديدم تو را هرگز در آن روز
تو را ديدم ولى چونان كه بينم
كسوفِ مهر را در صبحِ نوروز
تو را ديدم ولى افسوس افسوس
تو آن افسونگر جادو نبودى
بسى جُستم نديدم در تو او را
تو خود بودى وليكن او نبودى
-
سلام
یک ستاره در محمد رخ نمود
تا فنا شد گوهر گبر و جهود
-
دستي كه در فراق تو ميكوفتم به سر
باور نداشتم كه به گردن درآرمت
-
تمام من٬ تمام ذرات من.....
تو نمی شود......
کجا گم کرده ام تو را؟!
نمی دانم....