تو وچشمی که ز دل ها گذرد مژگانش
من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد
Printable View
تو وچشمی که ز دل ها گذرد مژگانش
من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد
دلم در عشق تو جان برنتابد
که دل جز عشق جانان برنتابد
چو عشقت هست دل را جان نخواهد
که یک دل بیش یک جان برنتابد
در گهواره از گریه تاسه می رود
کودک کر و لالی که منم
هراسان از حقایقی که چون باریکه ای از نور
از سطح پهن پیشانیم می گذرد
خواهران و برادران
نعمت اندوه و رنج را شکر گذار باشید
همیشه فاصله تان را با خوشبختی حفظ کنید
پنج یا شش ماه
خوشبختی جز رضایت نیست
به آشیانه با دست پر بر می گردد پرستوی مادر
گمشده در قندیل های ایوان خانه ای که سالهاست
از یاد رفته است
خوشا به حالتان که می توانید گریه کنید بخندید
همین است
برای زندگی بیهوده دنبال معنای دیگری نگردید
برای حفظ رضایت
نعمت انتظار و تلاش را شکرگزار باشید
پرستوهای مادر قادر به شکارش بچه هاشان نیستند
دل كه رنجيد از كسي خرسند كردن مشكل است
شيشه بشكسته را پيوند كردن مشكل است
كوه نا هموار را هموار كردن سخت نيست
حرف نا هموار را هموار كردن مشكل است
دوش . زير بار حمالان كشيدن سخت نيست
زير بار منت نامرد رفتن مشكل است
سلام
تعالی الله یکی بی مثل و مانند
که خوانندش خداوندان خداوند.
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
در چشم من آمد آن سهی سرو بلند
بربود دلم ز دست و در پای افکند
ديگر كدام نسيم نوازشگر
به لاله هاي داغدار
تسليت خواهد گفت ؟
آيا كسي چراغ خواهد آورد ؟
تا آنان خويشتن خويش را در آينه ها بنگرند
و يادشان بيايد
يادشان
كه شب در آستين خويش
چيزي جز مسخ نداشت
تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد
جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد
خواب آورد افسانه و افسانهی عاشق
هر کس که کند گوش دگر خواب ندارد
(هنر در اینه که بتونیم با اشعار دارای وزن و ردیف و قافیه مشاعره کنیم))
سلام
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند