ماه مهر ایین که میزد باده با رندان کجاست
باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو؟
در بیابان جنون سرگشته ام چون گرد باد
همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو؟
Printable View
ماه مهر ایین که میزد باده با رندان کجاست
باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو؟
در بیابان جنون سرگشته ام چون گرد باد
همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو؟
وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
ناز بر من کن که نازت میکشم تا زندهام
نیم جانی هست و میآید نیاز ازمن هنوز
آنچنان جانبازیی کردم به راه او که خلق
سالها بگذشت و میگویند باز از من هنوز
البته تا اونجا که یادمونه این "نثر" هست نه شعر. گرچه نثرهای استاد سخن "سعدی" هم قشنگه.نقل قول:
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گرچه ماه رمضان است بیاور جامی
شک نکن که این شعره.نقل قول:
البته تا اونجا که یادمونه این "نثر" هست نه شعر. گرچه نثرهای استاد سخن "سعدی" هم قشنگه.
یک نان به دو روز اگر بود حاصل من
از کوزه شکسته ای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد
در پي زمزمه عشق ....
كجا خواهم يافت؟
دست افسونگر تقدير مبادا سر جنگي دارد...
دم مَزن، گر همدمی میبایدت
خسته شو، گر مرهمی میبایدت
تا در اثباتی، تو بس نامحرمی
محو شو، گر محرمی میبایدت
همچو غواصان، دم اندر سینه کش
گر چو دریا، همدمی میبایدت
توانم آنکه نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم کاو ز خود برنج دراست
تو تمامی ِ من، نمیخواهم وجود
وین نمیباید به انبازی مرا
سر چو شمعم باز بر یکبارگی
تا کی از ننگ، سرافرازی مرا
اين درد هم
انگار عادتم شده
دلتنگي هم نمي كنم
ديگر از نبودنت
سردم نمي شود
گريه هم نمي كنم
آرام گرفته ام
خنده به لبانم بازگشته
فردا پنج شنبه است
مي بيني حالا كه رفته اي
چه زود پنج شنبه مي شود
من ديگر به پنج شنبه هاي
با تو بودن فكر نمي كنم
تويي كه باور نداري
یار دیرینه مرا گو به زبان توبه مده
که مرا توبه به شمشیر نخواهد بودن
رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن