درخون نشست غنچه که شد همنشین خار
گردن فراخت سرو ز بر چیده دامنی
افتاده باشلیک نه چندان که همچو خاک
پامال هر نه بهره شوی از فروتنی
Printable View
درخون نشست غنچه که شد همنشین خار
گردن فراخت سرو ز بر چیده دامنی
افتاده باشلیک نه چندان که همچو خاک
پامال هر نه بهره شوی از فروتنی
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هرکس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
ديوانه چون طغيان كند زنجير و زندان بشكند
از زلف ليلي حلقه اي در گردن مجنون كنيد
دل من دوباره باز کرده بهونه ی حسین(ع)
میخونه شعر و ترانه عاشقونه ی حسین(ع)
نمیدونم دلم دیوونه کیست
اسیر نرگس مستونه کیست
تو را سریست که با ما فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی آید
دلم از تو چون نرنجد كه به وهم در نگنجد
كه جواب تلخ گويي تو به اين شكر زباني
یا رب آن رویست یا برگ سمن؟
یارب آن قدست یا سرو چمن؟
برسمن کس دید جعد مشکبار؟
در چمن کس دید سرو سیمتن؟
نه هرکه چهره بر افروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
خالی...............