الا اي طوطي گوياي اسرار
مبادا خاليت شكر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاويد
كه خوش نقشي نمودي از خط يار
Printable View
الا اي طوطي گوياي اسرار
مبادا خاليت شكر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاويد
كه خوش نقشي نمودي از خط يار
رفيقان قدر يكديگر بدانيد
چو معلوم است شرح از برمخوانيد
مقالات نصيحت گوي همين است
كه سنگ انداز هجران در كمين است
تن زن چو به زير فلک بی باکی
می نوش چو در جهان آفت ناکي
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پر پر شدنش سوز. و نوایی نکنیم
یادمان باشد سر سجاده عشق
جز برای دل. محبوب دعایی نکنیم
من شناسم آهِ آتشناک را
بانگ مستانِ گریبان چاک را
چیستم من؟ آتشی افروخته
لاله ای داغ از حسرتِ سوخته
هرکس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند؟
در جوش و در خروش از آنند روز و شب
که از تنگناي پرده پندار مي روند
از زيــر پرده فارغ و آزاد مي شوند
گر چــه به پرده باز گرفتار مي روند
دل عارفان ربودند و قــــــــــرار پارســـــــــايان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معاني
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم میروید
آسمان، باد، کبوتر، باران
قصهاش را به زمین میگوید
دیشب مثل هر شب جزیره اومد به خوابم
دیشب مثل هر شب خواب دیدم که روی آبم