امروزه روز هنوز تک و توک آدم هایی پیدا می شوند که به هیچ امیدی به دیگری عشق بورزند .
نغمه ی غمگین
Printable View
امروزه روز هنوز تک و توک آدم هایی پیدا می شوند که به هیچ امیدی به دیگری عشق بورزند .
نغمه ی غمگین
احتمالاً برای هر مردی دست کم یک شهر وجود دارد که دیر یا زود به یک دختر تبدیل می شود .
نغمه ی غمگین
آدم نمی تواند تا ابد کلیدی را در جیبش حمل کند که به هیچ چیز نمی خورد .
نغمه ی غمگین
داستان ها هرگز به پایان نمی رسند . راوی ست که معمولاً صدایش را در نقطه ی جذاب و هنرمندانه قطع می کند ، کلاً همه اش همین است .
نغمه ی غمگین
پيام من خيلي ساده است در زندگي کردن حد و مرزي براي خود قائل نباشيد.با تماميت وجود،شور و شوق و عشق و نهايت احساس زندگي کنيد،چرا که غير از زندگي خدايي وجود ندارد.
نيچه مي گويد خدا مرده است.اين حرف اشتباه است براي اينکه خدايي که آنها مي گويند هرگز وجود نداشته که حالا بخواهد بميرد.زندگي هست،هميشه بوده و خواهد بود اين يعني خدا.
خدا همان زندگي است(اوشو)
چه لزومی دارد برای زندگی گریه کنیم؟
کل زندگی گریه دارد.
تسلی بخشی های فلسفه
طبیعتاً لاک پشت ها بزرگ ترین تحسین کنندگان سرعت هستند . دوست جون ها این را می دانند و اهمیت نمی دهند . بچه مثبت ها این را می دانند و به ان می خندند . خل خلی ها این را می داننند و هر بار به لاک پشتی بر می خورند ، یک جعبه گچ رنگی بر یم دارند و روی لاک گردش یک مدال می کشند .
قصه های قر و قاطی 1
یک دوست جون خانه ای ساخت و در ورودی ان یک تابلو زد که رویش نوشته بود : به کسانی که به این منزل می آیند خوشامد می گوییم .
یک بچه مثبت خانه ای ساخت و در ورودی ان هیچ چیز نصب نکرد .
یک خل خلی خانه ای ساخت و بر طبق رسوم ف در ورودی تعداد زیادی تابلو زد که یا خریده بود یا داده بود برایش ساخته بودند .
تابلوها طوری نصب شده بود که می شد به ترتیب خواندشان .
روی اولی نوشته بود : به کسانی که به این منزل می آیند خوشامد می گوییم .
روی دومی نوشته بود : در خانه ما رونق اگر نیست صفا هست .
روی سومی نوشته بود : اینجا را خانه خودتان بدانید .
روی چهارمی نوشته بود : ما واقعاً فقیریم اما بخیل نیستیم .
روی پنجمی نوشته بود : این تابلو همه قبلی ها را نقص می کند . بزن به چاک ، توله سگ !
قصه های قر و قاطی 1
آنچه را كه زندگي يك مرتبه به ما داده است، ديگر نمي دهد، ديگر نمي دهد.
ورق پاره هاي زندان - بزرگ علوي
نميخواستم كسي مرا بپايد ؛عبادت را هميشه درخلوت خواسته ام ،هيچ وقت در نگاه ديگران نماز نخوانده ام !!
سهراب سپهري _ اطاق آبي
زمان چهره ها را دگرگون می کند، و نه نام ها را که همواره ثابت می ماند.
همه ی نام ها
اگر به درستی به این امر توجه نشان دهیم، درخواهیم یافت که بخش بایگانی کل اداره ثبت احوال، تنها شعبه ئی از گورستان عمومی به حساب می آید.البته باید توجه داشت که اگر بخش بایگانی کل اداره ی ثبت احوال، شعبه گورستان عمومی نامیده شود هیچ توهینی به کسی یا جائی نشده است. از سوی دیگر علی رغم چنین ادعاهائی و بدون توجه به رقابت شغلی، روابط میان کارکنان بخش بایگانی اداره کل ثبت احوال و مسئولان گورستان، کاملاً دوستانه و بر پایه احترام متقابل بود، زیرا آن ها می دانستند که در نهایت، فراتر از مشابهت های شغلی و همسانی موقعیت اجتماعی ، به نوعی همکار به حساب می آیند و هر دو گروه دو سر تاکستانی را بیل می زنند که زندگی نام دارد و در میان دو نیستی واقع شده است.
همه ی نام ها
بر روی این زمین گرد که چشم عده ای بزرگ و در نظر برخی کوچکتر از دانه خردل می آید، جایی نداشت که بتواند در آن ماوا گیرد.
"لرد جیم" اثر جوزف کنراد
آدم هایی که قرار ملاقات با دیگران می گذارند همچون افرادی هستند که هنگام نوشتن باید تنها از کاغذ خط دار استفاده کنند یا کسانی که هنگام استفاده از خمیر دندان حتماً باید به انتهای لوله فشار بیاورند .
لی لی
بهترین تعریف برای انسان این است : دو پای بی بال و پر
لی لی
آنچه اغلب مردم عشق نام نهاده اند عبارت از انتخاب زنی برای ازدواج کردن است . سوگند می خورم و دیده ام که او را انتخاب می کنند ، انگار می توان عشق را انتخاب کرد .
لی لی
بیهودگی این است که تو صبح بروی و ببینی یک بطری شیر نزدیک در خانه ات گذاشته اند و احساس آرامش کنی چون روز قبل هم این اتفاق برایت افتاده بوده و شاید فردا هم اتفاق بیفتد .
لی لی
همیشه انتظارت را می کشم و همیشه از دیدنت غافلگیر می شود .
سر هیدرا
تنها راه مخفیانه عمل کردن این است که همه کارها را آشکار انجام بدهید .
سر هیدرا
در کشوری که همه تابع قانون حداقل زحمت هستند ، آسان ترین راه این است که خود را به دست جریان بسپاری
سر هیدرا
خیال می کریدم که پاکی ما را از شرارت نجات می دهد ، چون خبر نداشتیم ممکن است شرارتی در پاکی وجود داشته باشد که از پاکی شرارت تغذیه کند .
سر هیدرا
قدرت چون می داند که ناپایدار است ، همیشه بی ترحم است .
سر هیدرا
دنبال جایی بودیم که ارباب باشیم نه برده . اما فقط کسی می تواند ارباب خودش باشد که برده نداشتهب اشد . نفهمیدیم چه طور می شود بدون برده های جدید ارباب بود . برای اینکه قربانی نباشیم ، جلاد شدیم .
سر هیدرا
می توانی به همه تاریخ قرنمان شک کنی ، جز به جهانشمول بودن ارعاب و وحشت .
سر هیدرا
مهار کردن تقدیر اسمش قدرت است .
به نظر من
اسرار واقعی آنهایی هستند که مخفی شان نمی کنند .
سر هیدرا
انتقام فضیلت نیست ولی قابل توجیه است .
سر هیدرا
مرگ همه از بیست سالگی شروع می شود .
سر هیدرا
همیشه جوان می مانم ، چون امروز این جرعت را دارم که جوان باشم .
گرینگوی پیر
در بیابان عقرب و مار فقط غریبه ها را می گزند . مسافر همواره غریبه است .
گرینگوی پیر
چرا ما از یک سرباز شجاع یا یک مامور آتش نشانی قدردانی می کنیم و از آدمی که به جا و به موقع خودکشی کرده نه؟
گرینگوی پیر
دخترم قسم خورد که دیگر هیچ وقت سراغی از من نگیرد . به ام گفت من می میرم بی آنکه دیگر چشمم به روی تو بیفتد و امیدوارم تو هم قبل از اینکه بفهمی چه قدر دلت برای من تنگ شده بمیری . اما من حرفش را باور نمی کنم دوشیزه هریت ، باور نمی کنم چون توی چشمهایش آن امید سوزان را دیدم ، امید به اینکه من یک روز همه ی ان چیزهای کوچکی را که به رغم همه چیز ما را سال ها با هم نگه داشته بود به یاد بیاورم .
گرینگوی پیر
می خواهند راجع به زندگی ما بیشتر بدانند ، اگر این جور باشد باید یک چیزی از خودشان بسازند ، چون ما هنوز هیچ چیز و هیچ کسی نیستیم .
گرینگوی پیر
اگر به محض بیداری سعی نکنی زندگی را سر و سامان دهی ، ناچاری با رویایت رو به رو شوی .
گرینگوی پیر
آدم چه می داند وقتی کسی به خانه اش که برای همیشه ترکش کرده برگردد چه پیش می آید ؟
گرینگوی پیر
اگر این قدر دلت می خواهد به چیزی برگردی ، حتماً داری از آن فرار می کنی .
گرینگوی پیر
اینجا بچه ها بازی ای دارند که به اش می گویند : جادو بازی . هر کس به تو دست بزند جادویت می کند . باید بی حرکت بمانی تا یکی دیگر بیاید و به ات دست بزند . ان وقت حق داری دوباره حرکت کنی . آدم چه می داند چه قدر طول می کشد تا یکی دیگر بیاید و لمسش کند ؟
گرینگوی پیر
یک خانه جدا از اینکه خانه است ، چیز خیلی بیشتری هم هست .
گرینگوی پیر
اگر لازم باشد ذهن چند پاره ما عشق را ابداع می کند ، عشق را تصور می کند یا ادای عشق را در می آورد اما بی آن سر نمی کند .
گرینگوی پیر
دانستن همه چیز دانستن این بود که هنوز چیزی برای دانستن مانده .
گرینگوی پیر