به چشم هایت بگو
اینقدر برای دلم رجز نخوانند
من اهل جنگ نیستم
شاعرم!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
به چشم هایت بگو
اینقدر برای دلم رجز نخوانند
من اهل جنگ نیستم
شاعرم!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رخت عاشقی ات را
به کدامین
اویز اویخته ای ؟ ؟
مدتهاست که من اینجا
در استانه عبور تو
عریانم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هر ثانیه میگذرد
چیزی از تو را با خود میبرد
زمان غارتگر غریبی است
همه چیز را بی اجازه میبرد
و تنها یک چیز را همیشه فراموش میکند ..
حس « دوست داشتن ِ » تو را ...
تاریخ عشق
سرشار از شادی و اندوه است
لبریز باران است؛ گاهی تازه، گاهی تلخ.
بگذار سهم ما ازین تاریخ
آغوش باشد، بوسه باشد، شادمانی باشد و لبخند.
..
مرا آزاد کن از من
مرا آرام کن در خود
برای پلکهایم قصهای تعریف کن امشب
که خوابم بهترین خواب جهان باشد.
..
از لب تو
«دوستت دارم» سادهای هم
طعم یک جمله ویژه دارد.
دختر بچه : دوست دارم
پسر بچه : مث آدم بزرگا ؟
دختر بچه : نه راستکی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هرچه کردم نشدم از تو جدا ، بدتر شد
گفته بودم بزنم قید تورا ، بدتر شد
مثلا خواستم این بار موقر باشم
وبه جای "تو" بگویم که "شما" بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری شد
تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو، با خوردن دارو و دوا بدتر شد
گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی
زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تورا بدتر شد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]اینقدر .....
شراب لبهایت را به رخ نکش!
ما نخورده مستیم از هوای بودنت....!!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عشق، وحشتنــــــاک است!
مثل زیبایــــی تـــو
و چه تاوان عجیبی دارد
آنکه می پندارد
که حسابش پـاک است.
چگونه از کنارم رد میشوی بی آنکه حتی یک نگاهی بکنی!
یا جواب نگاهم را بده یا بگو چگونه فراموشت کنم
... پروازم ده ...
پ.ن: ویرایشی از دست نوشته خودم ( [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نامش را هر چه میخواهی بگذار
تعصب
غیرت
حسادت
من نامش را عشق میگذارم
و دلگیر میشوم از برخی آدم ها
که تورا اذان خود میدانند
تو فقط برای منی
شادی ات شادی من است
وجودت گرمابخش زندگیم
من تو را با هیچکس عوض نخواهم کرد
و این نامش عشق است
تونامش را هر چه میخواهی بگذار ...
عشق را دیدی خودت را خاک کن!
سینه ات را در حضورش چاک کن!
عشق آمد ؛خویش را گم کن عزیز!
قوت ات را قوت مردم کن عزیز!
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درمانده ای درمان کنی!
عشق یعنی خویشتن را گم کنی
عشق یعنی خویش را گندم کنی!
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس!
در مقام بخشش از آیین مپرس!
هرکسی اورا خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد!
در تنور عاشقی سردی مکن
در مقام عشق نامردی نکن
لاف مردی میزنی!مردانه باش!
در مسیرعاشقی افسانه باش!
دین نداری مردمی آزاده باش!
هر چه بالامیروی افتاده باش!
عشق یعنی آن چنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی!
عشق گوید مست شو گر عاقلی
ازشراب غیر انگوری ولی!
هر که با عشق آشنا شد مست شد!
وارد یک راه بی بن بست شد!
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هر چه ناممکن بود ممکن شود!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دیگر به هوای نازت ...
هیچ مردی سر به بیابان نمیگذارد...
ساده ای لیلی جان...
اینجا مردها
با یک کلیک روزی هزار بار
عاشق می شوند
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در ميان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بي چون کارها
عقل گويد شش جهت حدست و بيرون راه نيست
عشق گويد راه هست و رفته ام من بارها
عقل بازاري بديد و تاجري آغاز کرد
عشق ديده زان سوي بازار او بازارها
اي بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها
عاشقان دردکش را در درونه ذوق ها
عاقلان تيره دل را در درون انکارها
عقل گويد پا منه کاندر فنا جز خار نيست
عشق گويد عقل را کاندر توست آن خارها
هين خمش کن خار هستي را ز پاي دل بکن
تا ببيني در درون خويشتن گلزارها
شمس تبريزي تويي خورشيد اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها
مولوی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چشمانت را
که باز می کنی ,
می گویم :
_ گور پدر دنیا
هر چه باداباد
دنیای من ,
چشم های زیبای توست
که از تمام زمین و آسمان ,
زیباتر و شگفت آور تر است
محتوای مخفی: ادامه
کسی که روی تو دیدست حال من داند
که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند
مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست
که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند
سعدی
غزل بصورت کامل: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امروز مردی را دیدم
درست شبیه تــــــــــــــــو
قد و قواره اش
قدم هایش
دست هایش
چند تار موی سفیدش
چشم هایش
حتی
پیراهن چهار خانه اش
چیزی نمانده بود عاشقش شوم که...
در پیچ کوچه گم شد
درست شبیه تـــــــــــو
....
داني عشق چيست .. ؟
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست.
درد مي داني چيست.. ؟
آنچه از عشق تو در سينه تنگم باقيست
...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من مدتی ست ابر بهارم برای تـــو
باید ولم کنند ببـــارم برای تـــو
این روزها پر از هیجـــــان تغزّلم
چیزی به جز ترانه ندارم برای تـــو
جان من است و جان تو، امروز حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تـــو
از حد «دوست دارمت» اعداد عاجزند
اصلاً نمی شود بشمارم برای تـــو
این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت
دریا نداشت دل بسپارم برای تـــو
من ماهی ام تو آب، تو ماهی من آفتاب
یاری برای من تو و یارم برای تـــو
با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تـــو
«مهدی فرجی»
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به شکل عجیبی به تو محتاجم
مثل کودتا به ترس
دیکتاتور به خشم
جهان به مرز
انقلاب به خون
آدم به عقیده
مادر به کودک
مرد به زن
پاریس به عطر
...
به شکل عجیبی کورکورانه
مثلِ روی پلهای نشستن
مثلِ سیگاری را از جیبِ پیراهن درآوردن
مثلِ کبریت کشیدن
و حرفهای تو را از دیشب مرور کردن ..
زندگی گاهی همینقدر در یاد آدم میماند.
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تــــو دارد ایـن دلـــم جـــای دگـــر نمیشــود
دیــده عقــل مســت تــــو چــرخه چــرخ پست تـــــو
گوش طـــرب به دسـت تــو بیتـــو به ســــر نمیشــــود
جــان ز تـــو جــــوش میکنــد دل ز تـــــو نـــــوش میکنـــــد
عقــل خــــروش مــیکنــــــد بیتـــو بــه ســــر نمـیشـــــود
خــمـــــر مــن و خـــمـــــار مـــن بــــــاغ مــن و بــهـــــــار مـــــن
خــواب مــــن و قــــــرار مـــن بــیتـــــو بــه ســــــر نمــیشــــــود
جــاه و جـــلال مـــن تــــــــویــی ملــــکت و مـــــال مـــــــن تـــویـــــی
آب زلـــال مـــــن تــــــــویــــی بــــیتــــــــو بـــه ســــــر نمــیشـــــــود
گـــــاه ســـــــوی وفـــــــــا رَوی گـــــــــاه ســـــــــــویِ جــــفـــــــــا روی
آنِ منــــــی کجــــــــــا روی بــــــیتــــــــو بـــه ســــــــر نمـــیشـــــــود
دل بنــهنـــــــد بـــرکــــنـــــــی تـــوبــــــــــه کنــنــــــــد بشــــکــــنــــــــی
این همـــه خود تـــــــو میکنـــــــی بیتـــــــــــو بــه ســــر نمیشـــــود
بـــی تــــو اگــــــر بــــه ســـــر شــــــــدی زیـــــر جهـــــــان زبــر شــدی
بــــاغ ارم ســـقــر شـــــــدی بــیتـــــــــــو بـــه ســـــــر نمـــیشـــــود
گر تــــو ســـــــری قـــــدم شــــــــوم ور تـــــــــو کفـــی علـــم شــــوم
ور بـــروی عـــدم شـــــــوم بــــــیتـــــــو بــــــه ســـــر نمیشــــــود
خـــواب مـــــــرا ببــستـــــهای نقــــــش مــــــــرا بشــــستــــــهای
وز همـــــهام گســـستـــهای بــیتــــو بـــه ســـر نمیشـــــــود
گر تو نباشی یــــــار مـــــــــن گشــــــــت خــراب کــــار مـــــن
مونــــس و غمگســــار مـــن بــیتـــو به ســر نمـــیشـــود
بی تــو نـــه زنـدگی خوشم بیتـــو نــــه مردگی خوشـم
سر ز غم تو چون کشــم بیتـــو به ســر نمیشــــــود
هر چه بگویـــم ای سند نیــــست جدا ز نیک و بــد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
مــولــوی
صبح ،
نه از طلوع آفتاب
نه از آواز گنجشکها
نه از روشنایی شهر ...
صبح ،
از \"صبح به خیر\" تو شروع میشود
و با لبخندت ادامه مییابد ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﻮﺍﺷﮑﻲ ﻫﺎ ﻣﺎﻥ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ.. !!!ﻳﻮﺍﺷﮑﻲ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺷﺒﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ!!ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﻱ ﭘﺸﺖ ﮔﻮﺷﻲ!!ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﮔﻔﺘﻦ "ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ !!".
زندانی چشمانش شدم ...
هر شعرم ,
شورشی ست
برای تمدیدِ حبس انفرادی
تا ابد ...
شهر من ، من به تو مي انديشم نه به تنهايي خويش ....
از پس شيشه تورا ميبينم.... كه گرفتي مرا در بر خويش
من وضو با نفس خيال تو ميگيرم....... و تو را ميخوانم...........
وبه شوق فردا كه تو را خواهم ديد .........چشم به راه ميمانم
تن من پاره اي از آن تن توست............ و قشنگ ترين شباي پر ستاره شب توست.....
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قرارمان یک مانور کوچک بود…
قرار بود تیرهای نگاهت مشقی باشد…
اما ببین،
یک جای سالم بر قلبم نمانده است…!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فقط تاریکی می داند
ماه چقدر روشن است
فقط خاک می داند
دست های آب
چقدر مهربان!
معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه می داند
فقط من می دانم
تو چقدر زیبایی !
دوشیــنه فِـتــادم به رَهــش مســت و خـــراب
از نَشــهی عشــقِ او، نــه از بــادهی نــاب
دانســت که عاشـقــم ولـــی میپـرسیـــد
ایـن کیـسـت، کجــایی سـت، چــرا خـورده شــراب
رباعیات فروغی بسطامی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو را دوست دارم
چون آخرين سيگار در تبعيد
غلامرضا بروسان
حواس من همیشه جمع بود
جمع تو
و این را معلم ریاضی نمیدانست
و مرا مردود میکرد !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داد چشمــــــــان تو در كشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر يك ابروى تو كافى است پى كشتن من
چه كنم با دو كمانــــــدار كه پيوست به هم
شيخ پيمانه شكن توبه به ما تلقيــــن كرد
آه از اين توبه و پيمانه كه بشكست به هم
عقلم از كار جهان رو به پريشانى داشت
زلف او باز شد و كار مـــــرا بست به هم
مرغ دل زيرك و آزادى از اين دام محـــــــال
كه خم گيسوى او بافته چون شست به هم
دست بردم كه كشم تير غمــش را از دل
تير ديگر زد و بر دوخت دل و دست به هم
هر دو ضد را به فسون جمع توان كرد «وصال»
غير آسودگى و عشق كه ننشست به هم
وصال شیرازی
کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید
کسی تنهایی مارا نمی گرید
دلم در حسرت یک دست
دلم در حسرت یک دوست
دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست
و اما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی
کدامین آشنا آیا به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند ما را
بگو ای دوست
بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
تو که حتی شبی را هم به خواب من نمی آیی
تو حتی روزهای تلخ نامردی
نگاهت التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی
من امشب با تمام خاطراتم با تو هم خواهم گفت
من امشب با تمام کودکیهایم برایت اشک خواهم ریخت
من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد
همان دریا که میگفتی
که بغض شکوه هایم از گلویش موج خیزش زخم برمیداشت
بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یک لحظه کنار من توقف کردی
یک عمر دل مرا تصرف کردی
من اسب و سپر داشتم و تیغ و زره
اما تو فقط ،... سیب تعارف کردی...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
براي خاطر عشق به من بگو
آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه ميکشد
نيرويم را ميبلعد
و ارادهام را زايل ميکند ؟
خطاست اگر بينديشيم عشق
حاصل مصاحبت دراز مدت و باهم بودني مجدانه است
عشق ثمرهي خويشاوندي روحي است
و اگر اين خويشاوندي در لحظهاي تحقق نيابد
در طول ساليان و حتي نسلها نيز
تحقق نخواهد يافت
جبران خليل جبران
اي مریم، اي الهه زيبايي
چشمهايت شبيه رويايي
كه در آن سوختن شمعي
باز هم مي شود تماشايي
تو هميشه اميد فردايي
كه دلت وسعتي ست دريايي
و من اندر ميان آن غرقم
غرقه در پاكي اهورايي
تو همان دست خوب گرمايي
در ميان هجوم سرمايي
كه دليلش سردي قلب ست
و تو از آن ، گلم مبرايي
ميشود لمس كرد هرجايي
كه تو در قلب من چه تنهايي
تو بيا با دلم عهد ببند
شاديم را به غم نيالايي
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرا ببوس
بگذار جهان
شعرِ تازه ای بخواند...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
כست راستـــم از نوشتـלּ سـِـــر شـכـہ
انگــــار פֿـواب تــــو را مے بینـــכ
نـכا ...
شانه ات کو؟
دنیایم باز به هم ریخته…
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن
سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن
اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،
تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن
به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن
شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را
به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن
شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...
اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من نه آنَم که تو می خواهی ،
و نه آنَم که جهان می خواهد !
من فقط آنَم که هستم
خودِ خودِ خودِ من !