-
تقدير تو رفتن نيست، تو سهم منی انگار،
يک وسوسه عاشق شو، يک بار فقط يک بار
می مانی و می دانم پابسته تقديری،
يک حادثه با من باش زيبای اساطيری
من پنجره می خواهم، تو معنی ديواری،
من آيينه عشقم، تو آيه بيزاری
بعد از تو من و تکرار، تکرار هم آغوشی،
يک بستر بيهوده، يک جرعه فراموشی
-
یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی
چندمین هزار امید بنی آدم است این
گفتی که شعر سایه دگر رنگ غم گرفت
آری سیاه جامه ی صد ماتم است این
-
نگاه کن به ماه
بگذار ماه تمام چشمانت را تسخیر کند
تو شایسته این نگاهی
.....نگاه کن به ماه
و ماه را به خاک بیاور
-
رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست
مرغ شبخوان کجایی و نوای تو کجاست
آن چه بیگانگی و این چه غریبی ست که نیست
آشنایی که بپرسیم سرای تو کجاست
-
فریاد زد برگرد،امشب وقت رفتن نیست
این منطق جمع است تنها حرفی از من نیست
تاریک روشن،بهتر از تاریک تاریک است
قدری فروتن باش ،این جاده فروتن نیست!
او گفت:حق دارید می دانم،ولی تا کی؟
مدت زمان این شب تاریک،روشن نیست
آن سوی این شب جور دیگر میشود بی شک،
جاده سفر را دوست دارد،جاده دشمن نیست!
ناچارم اینجا با تمام آنچه می گویی ،
جای تو شاید باشد اما جای چون من نیست!!
-
تو رشک آفتابی کی به دست سایه می ایی
دریغا آخر از کوی تو با غم هم سفر رفتم
-
مي توني بيشتر از اين منُ آزرده كني!
گل سرخ قلبمُ زرد و پژمرده كنی
مي توني خط بكشي رو نشونُ اسم من
از خودت دورم كني دور دور تا گم شدن
اما در خاطر تو من موندگارم نازنين
تا غروب اين زمين تا طلوع واپسين
-
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم
مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم
-
ما را مطلب که نقش آبیم
افسانه به ما مخوان که خوابیم
ما شاخه خشک باغ حسرت
دل بسته نقش هر سرابیم
-
مگر ز جانِ غزل آفریده اند تنت
که طبع ِتازه پرستم چنین بر او شیداست
نه چشم و دل که فرومانده در گریبانت
که روح، شیفته ی آن دو مصرع ِشیواست