در سخن با دوستان آهسته باش
تا ندارد دشمن خونخوار گوش
پیش دیوار آنچه گویی هوش دار
تا نباشد در پس دیوار گوش
Printable View
در سخن با دوستان آهسته باش
تا ندارد دشمن خونخوار گوش
پیش دیوار آنچه گویی هوش دار
تا نباشد در پس دیوار گوش
شبحی چند شبی آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است
تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شد
عقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعر و غزل دوبیتی آموخته شد
دستی که زخم می زند ٬ نا پیداست
اما زخم ٬
عریان تر از طلوع آینه در روز است
شاید که تن به تیغ دوست سپردن
راهی به سوی تست ...
دوستی دیگر ٬ دستی دیگر ٬ و ... زخمی دیگر ...
-----------
عزیز دل :نقل قول:
هیجان ها را پرواز دهیم
روی ادرک ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار از پشه از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم
اینجوری قبول نیست ، که هر جای شعرت حرف مورد نظر رو داشت پر رنگش کنی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شعر باید با حرف مورد نظر شروع بشه
باشه
اگه شما اینطور راحتی
همیشه برگ گل زیباست.
همیشه قاصدک تنهاست...
دل من در شب تاریک،
مث غصه ، مث فرداست
رفتمنقل قول:
به همانجا که صدای نفس های عشق
هنوز گهگاه گوش را می نوازد
دیشب بود انگار
آن شب سرد خاطره ها
و تو
که بودی و نبودی
تاب خوردم مثل همیشه
آرام و بی صدا
با طعم حسرت و اشک
و این بار تنها
آه، نازک آرای تن ساق گلی ، که به جانش کشتم و به جان دادمش آب...
ای دریغا به برم می شکند.