تو میگویی :
یاس های سفید ِ توی گلدان
زیبا ترند
خوشبو ترند...
همانها که صبح می شکفند
و
بر مزار گامهای عابران ِ شب
میمیـــــرند!
من می گویم :
یاس های زرد ِ توی باغچه
صبور ترند
باوفا ترند!
همانها که بیدارند
تا شب بگذرد
و
تـــو بر گردی...
Printable View
تو میگویی :
یاس های سفید ِ توی گلدان
زیبا ترند
خوشبو ترند...
همانها که صبح می شکفند
و
بر مزار گامهای عابران ِ شب
میمیـــــرند!
من می گویم :
یاس های زرد ِ توی باغچه
صبور ترند
باوفا ترند!
همانها که بیدارند
تا شب بگذرد
و
تـــو بر گردی...
شب ِ شب است
چراغها را روشن ميكنم
همه جا
يكمرتبه پُر نور ميشود
شبيه روز
شبيه وقتی كه آمدی
سرم درد می كند
تلفن را بر می دارم،
زنگ ميزنم به تو...
كه مُسكنی بی عوارض تر
و آرام بخش تر از صدای تو
پيدا نمی شود
برای درد ِ من.
لحظه ديــــدن تــو لحظـــه يکــــي شـــدن بود
لحظه تکرار عشق و با تو هم قسم شدن بود
من تـــوي بــــــرق نگاهت قصر روياهامو ديدم
نذر کردم صد گل ياس تا به عشق تو رسيدم
اي نفسهاي پياپي بــــي تــو زندگي عذابه
مالک دنيا که باشم بــي تو عمر من سرابه
حالا که آمده ای
گریه نمی کنم
این باران
از آسمان دیگر است…
كنار دانستنگي...اما باز، ندانسته عاشقم...روزنه های خمار من!
هی غمزه ی پر اشک!
چشم هایت را می گویم...!
سرخ
سرخ....!
بوسه هایت ...
با چشم های باز...
هی تولد پر تکرار
داغ
داغ !
نام تو را ، که می گویم...
تمام می شوم...!
نقطه
.
سر خط...!
گیج از این همه عشق که می شوی...مرا ، آغاز کن...
شکننده و به دنبال تکیه گاه،
از تو یک بت ساختم
غافل از آنکه تو خود از من شکننده تر بودی،
با هم شکستیم، از ضرب تبر یکدیگر…
و این پایان نبود
آغاز بود…!
يک بار براي هميشه که بگويم " دوستت دارم " ؛
کافي ست ...
غنچه مي کند لب هات ... و بلند تر مي زنم سازم را
تا ناگزير شوي زمزمه کني :
- مرا ببوس ... مرا ... -
" می بوسمت" ... مي شکفي ...
حدِّ فاصل ِ جنوبی ترین محلِّ صورت ِ تو ،
تا دشت ِ سینه ات ؛
درّه ای ست ...
دل م برای " لب کُشی " میان ِ درّه ی تو
پر می کشد ...
تو هم درد مرا درمان نخواهی داد می دانم
فقط آرامشم را می دهی بر باد می دانم
علی رغم تمام لحظه های آشناییمان
توهم روزی نخواهی کرد از من یاد می دانم...