دلا تا چند می نازی به خود در عالم فانی
مگر در این سرای غم تا چندین سال می مانی
بزرگان جهان همه رفتن از انها نشانی نیست
مشو مغرور ای دل چند روزی هم تو مهمانی
تو هم روزی به چنگش می روی با حال اسان
نماند سیم و زر بهر کسی جزء یه کفن ای دل
بود ره دور مرکب خسته و گمراه می مانی
از بهر من بنویسید که زود پرید ولی اسان
ره ربان ره پر پیچ جهانید همه
از غم جور زمان خسته دلانیم همه
در گذرگاه جهان رهگذرانیم همه
می رود قافله عمر شتابان شب و روز
پی این قافله ما نیز روانیم همه
بار ذلت مبند بر تن خود ای دل
سر تن اسوده در این خاک روانیم همه
دنیا سراب چی است که باید ازآن گذشت
بگذر از این سراب چه تما شا چه می کنی
گیرم که عمر نوح کنی یا که بیشتر
کشتی شکسته در دل دریا چه می کنی
گیرم که تمام ثروت عالم ازان توست
دست تهی در عالم عقبا چی می کنی
گیرم به ناز تن خاکی به پروری
در زیر خاک با تن تنها چه می کنی