دلم کرده امشب هوای شراب
شرابی که از جان برآرد خروش
شرابی که بینم در آن رقص مرگ
شرابی که هرگز نیابم به هوش
Printable View
دلم کرده امشب هوای شراب
شرابی که از جان برآرد خروش
شرابی که بینم در آن رقص مرگ
شرابی که هرگز نیابم به هوش
شادی مجلسيان در قدم و مقدم توست
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس
خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارس
ستاره های گمشده
هر شب من هزار هزار
اما همیشگی تویی
ستاره ی دنباله دار
یکی نمونده از هزار
-------------------
ای آخرین , تنها ترین آواره ی عاشق
هر شب عمرم همراه با من ستاره ی عاشق
:11: ......................................:1:
راهب بهار هلال لاله را درک کرد
عقرب برقع از رخ گشود
قمر از رمق افتاد
در اول ربیع الاخر قمر در عقرب
هنوز
زور حرف روز است
و جنگ را گنج می دانند
تا بازار مرگ را گرم نگهدارند
وقتی که عرف فرع می شود
باید شرع را در عرش جست
هنوز هم
زمستان درس سرد خود را مرور می کند
و یک خرس سرخ
زاغ سیاه غاز را چوب می زند
ترسوها موش را شوم می دانند
و مار را رام می خواهند
بدا به حال ادب
هنوز هم تنها کلام مالک سرزمین شعر است
در تورم مروت
خدا در حور روح می دمد تا آدمی شود
اما آدمی
آه آدمی
فقط یک همهمه است
در انعکاس صدای خویش
بیا تا از کاخ خک برخیزیم
و با رود دور شویم
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه هاي گرم
تا مرز نا شناخته مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريزپا
تا شهر يادها...
امــــــــــــــروز که محتــــاج تــو ام
جای تو خالیســـــــــت
فردا که بیایی به سراغم نفسی نیست !
در من نفسی نیست , درخانه کسی نیست !
--------------------------------------------
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما ......
تن رود همهمه آب
من پر از وسوسه خواب
واسه روياي رسيدن
من بي حوصله بي تاب
ميون باور و ترديد
ميون عشق و معما
با تو هر نفس غنيمت
با تو هر لحظه يه دنيا....
او صفیری که ز خاموشی ِشب میشنوم
و آن هیاهو که سحر بر سر کو میبینم
چون به نوروز کُنَد پیرهن از سبزه و گل
آن نگارین همه رنگ و همه بو میبینم
ما کاهلانیم و تویی صد حج و صد پیکار ما
ما خفتگانیم و تویی صد دولت بیدار ما