نگر که نقش سپید و سیه رهت نزند
که این دو اسبه ی ایام سخت چالک است
قصور عقل کجا و قیاس قامت عشق
تو هرقبا که بدوزی به قدر ادرک است
سحر به باغ درآ کز زبان بلبل مست
بگویمت که گریبان گل چراچک است
رواست گر بگشاید هزار چشمه ی اشک
چنین که داس تو بر شاخه های این تک است