خوب امتحانات رو هم دادیم و اومدیم با سوتی های جدید سرجلسه...
سر امتحان امنیت شبکه که استاد سه فصل رو درس داده بود. منم طبق معمول درسهای حفظ کردنی تصمیم به نوشتن تقلب کردم. کل سه فصل رو نوشتم و برگه های هر فصل رو تو یه جیبم گذاشتم. سر جلسه یه دختر خوشگل مراقب ما بود ( مراقبهای ما همیشه دخترهای خوشگل و همسن خودمون هستن نمیدونم واسه چی ) من سوال اول رو جواب دادم اما سوال دوم گیر کردم. سوال مربوط به فصل یک بود....!!! ولی من هر چی زور زدم یادم نیومد که فصل یک تو کدوم جیب بود مجبور شدم از هر جیبم یه کاغذ در بیارم و همین باعث شد تابلو بشم و دختره اومد طرفم و منم تند برگه ها رو ریختم تو جیب پیرهنم غافل از اینکه لبه یکیشون قشنگ زده بیرون و معلومه. من ته کلاس گوشه نشسته بودم. دختره هم اومد کنار من وایساد و تکیه داد به دیوار و جلو رو نگاه میکرد. منم زیرچشمی نگاش کردم. یهو دیدم دستش داره میاد طرف من ... من خنگ هم دستمو بردم جلو و باهاش دست دادم اونم سریع دستشو کشید و یه دونه زد پشت دست من و سریع دستشو برد طرف جیب پیرهنم و دونه دونه کاغذها رو کشید بیرون از صدای پوزخند بغل دستیم همه کلاس برگشتن و صحنه رو دیدن منم شدیدا ضایع شده بودم . اما کاری نکرد فقط کاغذها رو ازم گرفت....