تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
Printable View
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می سپارندم
مگر در این شب دیر انتظار عاشق کش
به وعده های وصال تو زنده دارندم
ميرسد روزي كه بي من روزها را سر كني
ميرسد روزي كه مرگ يار را باور كني
ميرسد روزي كه تنها در كنار قبر من
شعرهاي كهنه ام را مو به مو از بر كني...
یاران چو گل به سایه ی سرو آرمیده اند
ما و هوایِ قامتِ با اعتدالِ تو
در چشم کَس وجودِ ضعیفم پدید نیست
باز آ که چون خیال شدم از خیالِ تو
وگر به چشم ارادت نگه کنی در دیو
فرشته ایت نماید به چشم کروبی
یافتم روشندلی از گریه های نیمه شب
خاطری چون صبح دارم از صفای نیمه شب
شاهد معنی که دل سر گشته از سودای اوست
جلوه بر من کرد در خلوت سرای نیمه شب
به ياد يار رو ديـــــــــار چنان بگريم زار
كه از جهان راه و رسم سفر براندازم
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سخت بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
...................
من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازين بي خبري رنج مبر هيچ مگو