هرچه ازهرکسی غیرممکن
به خدا ممکنش می نمودم
وحی منزل تو بودی تورا از
جبرئیل امین می ربودم
تا ببینی به جای محمد
من رسول خدای ودودم
درب خیبر اگر گفته بودی
من به جای علی می گشودم
سلام کم پیدا
Printable View
هرچه ازهرکسی غیرممکن
به خدا ممکنش می نمودم
وحی منزل تو بودی تورا از
جبرئیل امین می ربودم
تا ببینی به جای محمد
من رسول خدای ودودم
درب خیبر اگر گفته بودی
من به جای علی می گشودم
سلام کم پیدا
مگرش كوره در گذار آرد
آن روان روانه باز آرد
سنگ بر سنگ چون بسايي تنگ
به جهد آتش از ميانِ دو سنگ
گفتم سلام ، هیچ جوابم نمی دهید
از چیست ، عاشقانه عذابم نمی دهید
می خواهم ازطریق شما مرگ خویش را
لطف کمی نموده ، طنابم نمی دهید؟
دستِ هيزم شكن فرود آمد
در دلِ هيمه بويِ دود آمد
كُنده يِ پُر آتش انديشم
آرزومندِ آتش ِ خويشم
مالی که ز تو کس نستاند علم است/ حرزی که ترا به حق رساند علم است
جز علم طلب مکن اندر عالم/ چیزی که ترا ز غم رهاند علم است
تا دور گشتي اي گل خندان ز پيش من
ابر آمد و گريست به حال پريش من
اي گل بهار آمد و بلبل ترانه ساخت
ديگر بيا كه جاي تو خالي ست پيش من
نگاه من ز میانت فرو نمی آید
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست
حریفِ وسعتِ عشق ِتو سینه یِ سایه ست
چو آفتاب که ایینه دار ِاو دریاست
تلخ است كه لبريز حقايق شده است
زرد است كه با درد موافق شده است
شاعر نشدي ،وگرنه مي فهميدي
پاييز بهاريست كه عاشق شده است
تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم
کنون به خواری ام ای گلبن شکفته چه رانی
به پاس عشق ز بد عهدی ات گذشتم و دانم
هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو و پیشتر زما مست شدند