-
مباش سبزه که در خوابِ تو چرا بکنند
ترا که پوشش سبزی علف صدا بکنند
یله به خاک تو پهلو زنند گلّه ی سیر
به سایه سار خیال تو خوابها بکنند
خدای را مشو از راه همنوایی عشق
که در نیِ نَفَسَت بیدلان هوا بکنند
ترا به گاوچرِ میل هر علفخواری
همین به سایه ی تسلیم خود رضا بکنند
تو اهل ریشه نئی خاک را زمین بگذار
که این تکیده تنان ریشه نابجا بکنند
کدام ریشه چه دشتی تو اهل پروازی
مکن که با تو از این دست ناروا بکنند
گیاه زنده دلی در زمین نمی روید
بیا که سبز ترا در صدای ما بکنند
درآ به چاه من ای ماه ماهِ نخشبی ام
مکن که در شب گودالی ات فنا بکنند
هنوز گمشده ام در غبار دلتنگی
مکن که آینه ام را دوباره ها بکنند
تو ماه باش و بتابان مرا که مهجوران
پلنگ شیردلی در شبت رها بکنند
ببال در نفس بامدادی شیون
مباش سبزه که در خوابِ تو چرا بکنند...
-
چنگ اگر بود سرودي بود
جام اگر بود شرابي بود
كوي اگر بود نگاري بود
مي اگر بود خرابي بود
چنگ در چنگل اهريمن
جام در خيمه عياران
كوي جولانگه شبگردان
باده در بزم تبهكاران
ديده بي خوابيست
چنگ خاموشيست
رنگ بيرنگيست
عقل مدهوشيست
مهر اگر بود درودي بود
چنگ اگر بود سرودي بود
مثل گريز دور كبوترها
در منتهاي نيلي بي فرياد
انديشه مي كنيم
در ژرفناي بهتي بي نام
و شادمانه ناگاه
احساس مي كنيم
يك انفجار روشن را در باغ
وقت طلوه سبز چكاوك ها
...
-
الو سلام
منزل خداست؟
این منم مزاحمی که آشناست
هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که می رسد، حساب بندهایتان جداست؟
الو
دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟
چرا صدایتان نمی رسد کمی بلندتر
صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم
شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم
پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست
الو، مرا ببخش، باز هم مزاحمت شدم
دوباره زنگ می زنم، دوباره، تا خدا خداست
دوباره....
... تا خدا خداست
تا خدا خداست... تا خدا خداست... تا خدا خداست...
-
تنها انسان گريان نيست
من ديده ام پرندگان را
من برگ و باد و باران را
گريان ديده ام
تنها انسان گريان نيست
تنها انسان نيست كه مي سرايد
من سرودها از سنگ
نغمه ها از گياهان شنيده ام
من خود شنيده ام سرودي از باد و برگ
تنها انسان سرود خوان نيست
تنها انسان نيست كه دوست مي دارد
دريا و بادبان
خورشيد و كشتزاران يكسر
عاشقانند
تنها انسان تنهايي بزرگست
انسان مرگ راي
انديشه هاي مرگش ويرانگر
...
-
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شن ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت
نرسيده به درخت
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه ي پرهاي صداقت آبي است
-
تو كيستي كه من اين گونه بي تو بي تابم
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم
تو كيستي كه موج موج هر تبسم تو
بسان قايق سرگشته رو بگردابم
-
مرا یک شب دل از خوبان جدا نیست
ولی صد حیف در خوبان وفا نیست
به خوبان دل سپردن کار سهل است
زخوبان دل گرفتن کار ما نیست
-
تو را گم مي كنم هر روز و پيدا مي كنم هر شب
بدينسان خوابها را با تو زيبا مي كنم هر شب
تبي اين کاه را چون كوه سنگين مي كند آنگه
چه آتشها كه در اين كوه برپا مي كنم هر شب
تماشايي است پيچ و تاب آتش ها خوشا بر من
كه پيچ و تاب آتش را تماشا مي كنم هر شب
مرا يك شب تحمل كن كه تا باور كني اي دوست
چگونه با جنون خود مدارا مي كنم هر شب
چنان دستم تهي گرديده از گرماي دست تو
كه اين يخ كرده را از بيكسي ها مي كنم هرشب
تمام سايه ها را مي كشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا مي كنم هر شب
دلم فرياد مي خواهد ولي در انزواي خويش
چه بي آزار با ديوار نجوا مي كنم هر شب
كجا دنبال مفهومي براي عشق مي گردي ؟
كه من اين واژه را تا صبح معنا مي كنم هر شب
-
باور کنید که مرده بودم
تنم یخ زده بود
داشتم بو می گرفتم
ولی کسی باور نمی کرد که من مرده باشم
کسی به من اجازه نمی داد که بمیرم
چاره ای نبود
از جا برخاستم
فریاد زدم آهای من مرده ام
همه خندیدند
گفتم ثابت می کنم
تیغ را برداشتم
شاهرگم را زدم
خون فواره زد
همه به سمتم دویدند
حالا باور کرده اند که من مرده ام
-
مسافر !
"خزر" آنقدر عميق نبود
كه غرقت كند
"البرز" آن وقت كه به مهر خم مي شدي
قامت بوسه بر پيشانيت مي يافت
آسمان
-آسمان اصلا" بزرگ نبود
كه به خاطر سيبي قهر كرد
و زمين
هنوز
آغوش گرمت را باور نكرده است
اما
امان از "كليه هاي" حقير
كه ميزبانت نكردند !
اسم شاعر رو يادم رفته
فقط مي تونم بگم كه اين شعر در شيون ، شيون هستش و من با خوندن 2تا شعري كه اين شاعر نوشته (در مورد شيون ) مو به تنم سيخ ميشه