نقل قول:
میشه اززتون خواهش کنم یه شب بیاین تو خواب من منو بیدار کنین؟؟؟ چه اشکالی دااره حالا که اطرافییان نمیشن با بچه های تاپیک امتحان کنید اینکار رو میکنید؟؟؟؟
Printable View
نقل قول:
میشه اززتون خواهش کنم یه شب بیاین تو خواب من منو بیدار کنین؟؟؟ چه اشکالی دااره حالا که اطرافییان نمیشن با بچه های تاپیک امتحان کنید اینکار رو میکنید؟؟؟؟
جالبه . . . نمیشه یه کم بیشتر توضیح بدی دوست عزیز ؟ مثلا اون شب که این اتفاق برات افتاد خیلی خسته بودی ؟ به چیز خاصی تمرکز داشتی و فکرت مشغول بود روش ؟ شرایط روحی خاصی داشتی ؟ یا هیچ کدام ؟ :20:نقل قول:
خلاصه هر جور بود دقیقتر بگو . . . من تا به الان اینطور حدس می زنم که شما( ان شالله اینطور باشه ) استعداد ذاتی دارید تو این مساله و حتما باز هم براتون اتفاق میفته . اما اگه رو خودتون کار کنید و یه کم تمرینات بیشتری انجام بدید می تونید به صورت ارادی این کارو کنید یعنی هر زمان که اراده کنید : پرواااااز .... :46:
منم همین درخواست رو دارم.نقل قول:
چقدر جالب. امکانش هست ؟ اگه این کارو کردین اینجا تعریف کنین.نقل قول:
بله توضیح می دم براتون ...نقل قول:
اون موقع خیلی خوابم می اومد(این موضوع عصر برای من اتفاق افتاد نه شب) ... در واقع چند شب بود که خیلی خسته و خواب آلود بودم ...
نمی دونم منظورتون تمرکز چه جوری هست ولی من فقط قصدم خواب بود و اصلا تاحالا نمی دونستم برون فکنی چی هست ... ولی واقعیتش این که چند ماهی هست مشکلات روحی زیادی دارم و ... حتی توی چند شب پیشش هم خواب های عجیبی دیدم ...
توضیح اون روز:
خوابیدم و بعد از مدت کوتاهی انگار بیدار بودم، صدای زنگ تلفن رو می شنیدم! ساعت رو می دیدم و وحشتناک این بود که خودم رو دیدم ...
من بالا بودم و از بالا خودم رو با همون وضعیتی که خوابیده بودم می دیدم ... اولش انگار که منو فرو کرده بودن توی تخت ... حسی نداشتم ولی انگار یه سنگینی خاصی بود ... ولی نبض و قلب و اینا رو حس نمی کردم ...
خودم رو می دیدم ولی نمی تونستم هیچ کاری کنم . خیلی ترسیده بودم و نمی دونم این صدای خودم بود که به خودم می گفت : "ترسیدی؟" ...
فکر کردم مُردم.واسه همین می خواستم به در بکوبم که مطمئن شم یا کسی منو نجات بده ولی قدرتشو نداشتم.اصلا نمی تونستم کاری کنم و فقط نظاره گر خودم بودم و افکار مختلفی داشتم ...
گذر زمان رو می فهمیدم و حدود 1.5 ساعت معلق بودم . نمی دونم چه جوری برگشتم ولی به محض این که خودم رو پیدا کردم قلبم تند و ناجور می زد و گوشهام تیر می کشید و عضلاتم درد می کرد که دوستان گفت به خاطر "کم شدن انرژیم" بوده ...
خیلی ترسیده بودم چون نمی دونستم چه اتفاقی افتاده و قیافه ام هم مضطرب و ترسناک شده بود ولی بعدش احساس آرامش داشتم و این برام جالب بود ...
حالا چه تمریناتی می تونم انجام بدم ؟ چه جوری رو خودم کار کنم چون فکر می کنم برام خوشایند باشه و دفعه اول چون نمی دونستم دلیلش چیه و فکر می کردم مُردم خیلی ترسیدم ...
سلام
مطمئنا سفر لذت بخشی خواهید داشت
من که خیلی گفتم بهترین روش برای بیداری در خواب و برونفکنی استفاده از خواب الودگی شبانست ولی نباید هیچ انتظاری داشته باشید چون کار خراب می شه اگه هیجان زیاد برای اینکار نشون بدید حتی با وجود خستگی و تمرین شدید کار را خراب میکنید مشتاق باشید ولی بذارید کار روند خودش را طی بکنه.
این تجربه بهم ثابت شد با اینکه دو شب بیدار شدم هر کاری کردم حتی خوابم هم نگرفت بعدش هم که خواب الود شدم اونم بعد از 2 ساعت انتظار به محض تمرکز برای اگاه موندن قبل از خوابیدن . دچار بی خوابی هم می شدم . اینطور می خوام بگم هدفتون را تعیین کنید ولی شدت هیجان و انتظار را کم کنید طلبکار خودتون نباشید.
در مورد ورود به خواب دیگران باید طرف را دیده باشی شکل ظاهریش را بدونی حداقل برای مبتدیها بقیه را نمی دونم. و چیز دیگه ایمکه من گفتم موقعی که توی خواب اگاه می شم اگه ادمی توی خوابم باشه سعی به اگاه کردنش می کنم ولی اینکه بخوای شخص دیگه ای را تصور کنی که کنارت هست و به خوابش وارد بشی مشکل می شه شاید من عکس فلان شخص را ببینم و اون ناخوداگاه توی خوابم بیاد و منم همون شب به دلیلی از خواب بودنم اگاه بشم اونوقت می تونم اونم بیدار کنم ولی تصور شخص یکم مشکل می شه البته یبار تصورش را کردم ولی تا اومد ظاهر بشه خوابم بهم ریخت . هنوز به زمان نیاز هست ولی اگه کنترل خواب را بدست بگیریم کار راحت می شه . اگه میتونستم چند شب مثل همون شب با اون زمان طولانی اگاه بمونم خیلی خوب می شد.
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست
در دایرهای که آمد و رفتن ماست او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست
دریاب که از روح جدا خواهی رفت در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست
نظرتون چيه؟
چرا بيت اول و آخر يكيه؟
◙
دوستان سلام
حالا دیگه کاملا مطمئن شدم که اون شب منم توی خواب دچار هوشیاری شده بودم!!!
وقعا ترسناک بود اصلا نور محیط یه حالت عجیبی داشت یه نور قرمز البته مطمئن نیستم روشنایی ماله چراغ یا مهتاب نبود بیشتر از این میترسیدم که یه وقت یه جن یا موجود دیگه ای رو ببینم
من شبا بدون لباس و پتو می خوابم برای همین هم اکثر شبایی که هوا زیادی سرد میشه حدود ساعت 3 بیدار میشم و دوباره می خوابم اونشب هم احتمالا به همین خاطر دچار هوشیاری شدم حقیقتش از برون فکنی تی محیط تاریک و به خصوص شب خیلی می ترسم دیشب هم می خواستم برون فکنی کنم ولی از شدت ترس بی خیال شدم مدام تصویر جن شیطون تو ذهنم میاد
راستی من عکسم رو برتون آپلود کردم اگه یه سر به خواب منم بیاید ممنون میشم خواهش می کنم فقط نه نگید! راستی من ساعت 12:30 شب به بعد می خوابم امشب هم احتمالا حدود ساعت 1 یا 2 بخوابم همون طور که می دونید بهتره زمانی بیاید که خواب باشمنقل قول:
میشه اززتون خواهش کنم یه شب بیاین تو خواب من منو بیدار کنین؟؟؟ چه اشکالی دااره حالا که اطرافییان نمیشن با بچه های تاپیک امتحان کنید اینکار رو میکنید؟؟؟؟
بدون شک این آزمایش نتیجه خوبی برای تاپیک خواهد داشت پس اگه کس دیگه ای هم توانایی هوشیاری در خواب رو داره ممنون میشم یه سر به خواب من بیاد و بعد هم ماجرای خوابش رو توی همین تاپیک تعریف کنه
البته فکر نکنم دیدن چهره زیاد تاثیری برای ورود به خواب دیگران داشته باشه ولی بازم عکس رو براتون فرستادم نیازی نیست منو توی خواب هوشیار کنید فقط می خوام یه خواب مشترک داشته باشیم که توی تاپیک برای هم تعریف کنیمکد:http://i27.tinypic.com/2vs1443.jpg
به خواب ما هم تشريففرما شويد لطفا!نقل قول:
◙
cancellation
وقت کردی سری هم به ما بزن
البته حتما باید خودتو معرفی کنی!