نقل قول:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
حافظ
اینهمه خنجر ، دل کس خون نشد ؟!
این همه لیلی کسی مجنون نشد ؟!
اسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فرهادتان
کوه کندن گر نباشد پیشه ام
بویی از فرهاد دارد تیشه ام
عشق از من دور ، پایم لنگ بود
قیمتش بسیار دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد دستم بسته بود
اینم "د" بدون ؟ یا ! :دی
دریای لطف بودی و من مانده با سراب
دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت
منّت کش ِ خیالِ تواَم کز سر ِ کَرَم
همخوابه یِ شبم شد و بر بسترم گذشت
"یک عصر شنبه خسته و با یک غمِ بزرگ
از انقلاب یک تنه رفتم سرِ وصال"
از لحظه های فاجعه تا سالهای سال
حالا چه مانده غیر سکوتی پر از زوال
حالا چه مانده از شب و از گزمه های شب
غیر غبار ترس ویا بغضهای کال
دیگر نمانده فرصت آغاز تازه ای
حتی برای حرف زدن طرح یک سوال
پرواز را ندیده شکستند بال مان
فصل عبور بود و مرغی شکسته بال
?
در نا گزیرترین لحظه های مرگ
اسم تو می دوید در این واژه های لال
تنها پناهِ خستگی کوچه شعرها
هربار خستگی ز تنم میگرفت حال
اینک منم که فراسوی شهر شب
تکرار می شوم دوباره به احساسی از محال
??
از شهر چشمهای تو یک روز می روم
یک روز پا به پای تو تا آن سر خیال
...
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریده اند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیرپن
شیرین لبان نه شیر که شکر مزیده اند
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول آن است كه مجنون باشي
ياى باد ان كو به قصد خون ما زلف را بشكست و بيمان نيز هم
منّت کش ِ خیال توام کز سر ِ کرَم
همخوابه ی شبم شد و بر بسترم گذشت
جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله، لیک
دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت
ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم
كه آشكارا در پرده ي كنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگمايه بود و دريغ
كه مايه خود در وجه اين حكايت رفت