تو کیستی ، که من این گونه ، بی تو بی تابم ؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم .
تو چیستی ، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته ، روی گردابم !
Printable View
تو کیستی ، که من این گونه ، بی تو بی تابم ؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم .
تو چیستی ، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته ، روی گردابم !
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزوير مکن چون دگران قرآن را
این پرنده دل من . نمیتونه پر بگیره
تو رو میخواد در کنارش . بال و پر از سر بگیره
آخه حیفه پر نگیره . پشت ابرا رو نبینه
حیفه اینجا تک و تنها . تو قفس بی کس بشینه
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
بر ساز ترانه ای و پیش آور می
یادته قرار گذاشتی واسشون غذا بیاری؟
دلت اومد جوجه گنجشکا رو چشم برا بزاری؟!
یادته دفعۀ آخر تو چشام نگا نکردی؟
یادته وقت خداحافظی گفتی هرجا رفتی برمی گردی؟
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه
هنوزم
میشه قربانی این وحشت منحوس نشد
هنوزم
میشه تسلم شب و اسیر کابوس نشد
میشه باز
سنگر از ترانه ساخت و به قرق سر نسپرد
هنوزم
میشه عاشق شد و از ستاره مایوس نشد
در بحر فتاده ام چو ماهی
تا یار مرا به دست گیرد
در پاش فتاده ام به زاری
آیا بود آنکه دست گیرد
دلا دیشب چه میکردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست