اگر خوب نی یم خوب پرستم باری
گر باده نی یم زیاد مستم باری
گر نیستم از اهل مناجات رواست
از اهل خرابات تو هستم باری
Printable View
اگر خوب نی یم خوب پرستم باری
گر باده نی یم زیاد مستم باری
گر نیستم از اهل مناجات رواست
از اهل خرابات تو هستم باری
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه
همه ذرات جسم خاکی من
از تو ای شعر گرم در سوزند
اسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز باده روزند
در دو چشمش گناه مي خنديد
بر رخش نور ماه مي خنديد
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله يي بي پناه مي خنديد
شرمناك و پر از نيازي گنگ
با نگاهي كه رنگ مستي داشت
در دو چشمش نگاه كردم و گفت
بايد از عشق حاصلي برداشت
سايه يي روي سايه يي خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسي روي گونه يي لغزيد
بوسه يي شعله زد ميان دو لب
با يك دل غمگين به جهان شادي نيست
تا يك ده ويران بـــــــــــــود آبادي نيست
تا در همه جهـــــــان يكي زندان هست
در هيچ كجاي عالـــــــــم آزادي نيست
تا گرفتم خلوتي تاريك روشن تر شدم
قطره اي بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
هيچ گل چون من در اين گلزار بيطاقت نبود
خواب ديدم چون نسيم صبح را، پرپر شدم
خشكسالي ديده اي در اين چمن چون من نبود
ابر را ديدم چون در آهنگ باران، تر شدم
مي ترسم
قبل از سلام
سال تحويلِ حَوِل حالِ توست
خوابي را در مچاله يِ يك بوسه دزديدم…
- مواظب اين سطر باش
فكرهاي ناجوري به سرش زده
رويايِ كوچه را آهسته قدم بر مي دارم
خواب هايِ موازيِ ما
آخر اين كوچه
بهم دست مي كشند.
نقطه پرگار وجــــــــــودند عاقلان ولی
عشق داند که دراین دایره سرگردانند
پ.ن. : به علت اينكه شعر قبلي با نقطه تمام شده است، بنا بر ضرورت شعري جاي "عاقلان" و "نقطه" عوض گرديده شده است.
:27:
"د" لطفا
:31:
درسـماع ِعـاشـقـی غـرق تـلاوت بـانـگاهـت
باتـو پـیـونـد عـمـیق رشـتـه ی جان مینویسم
لحظه ی کوتـاه دستـت را به دستم می گـذارم
ازخطوط دسـت هـایـت شـعـرایمان مینویسم
نیست پـروایـم بـه دل از طعنه بـیجـای مردم
آنچه دردیـدار بینم پـیـش یـاران می نـویسم
عـطرآغـوشـت نبویم چـاره وصلت نـجـویـم
لـیک چـشـمـان ِتـورا تـاسـطـرپایان مینویسم
سلام
چه سرزنده :دی
مرا یک شب دل از خوبان جدا نیست
ولی صد حیف در خوبان وفا نیست
به خوبان دل سپردن کار سهل است
زخوبان دل گرفتن کار ما نیست