گل من گلایه کم کنابر نهفته ابدی نیستبذار آسمون ببارهگریه هم چیز بدی نیست
Printable View
گل من گلایه کم کنابر نهفته ابدی نیستبذار آسمون ببارهگریه هم چیز بدی نیست
جدایی رسم این دنیای وحشی است
نگو این یادگار چیست از کیست
که روزی می شویم از هم جدا ما
در این دنیا بر تردید شک نیست
چه شب ها تا سحر نام تو را از دل صدا کردم
دلم را با جنون بی کسی ها آشنا کردم
نفهمیدم چه رنگی دارد این شب های شیدایی
که قلبم را فقط با خاطراتت مبتلا کردم
چه شب ها تا سحر با قاصدک بی رنگ
نشستم مو به موی خاطراتت را سوا کردم
به پای قاصدک بستم صبوری را شبیه گل
نوشتم روی گلبرگش که من بی تو چه ها کردم
بس که دیوار دلم کوتاه است
هر که از کوچه ی تنهایی من می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
به ساعت من ,تو تمام قرارها را نیامده ای
کدام نصف النهار را از قلم انداخته ام؟
قرار روزهای بی قراری ام!
کجای آسمان ببینمت؟
من از جستجوی زمین خسته شده ام...
عشق یعنی با افق یک دل شدنیا لباسی از شقایق دوختنعشق یعنی با وجود خستگیبر سر پرانه دل سوختنعشق یعنی داستانی نا تمامعشق یعنی کلمه ای بی انتهاعشق یعنی گفتن از احساس موجدر کنار حسرت پروانه هاعشق یعنی آه سرخ لاله هاعشق یعنی حرف پنهان در نگاهعشق یعنی ترجمان یک نفسعمق سایه روشن دشت پگاهعشق یعنی قصه ی یک آرزوعشق یعنی ابتدای یک غروبعشق یعنی تکه ای از آسمانعشق یعنی وصف یک انسان خوب
رنگ و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوز ترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که می تپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر
باران نمي شوم
که نگويي: با چه منتي خود را بر شيشه مي کوبد
تا پنجره را باز کنم و نيم نگاهي بيندازم
ابر مي شومهر لحظه پنجره را بگشايي
که از نگراني يک روز باراني
و مرا در آسمان نگاه کني...
از كنارم كه گذشتي
عاشقت شدم
حالا كه نيستي
از كنار هر رهگذري مي گذرم
عاشقم مي شود!
تو ماه را
بيشتر از همه دوست مي داشتي
وحالا
ماه هر شب
تو را به ياد من مي آورد
مي خواهم فراموشت كنم
اما اين ماه
با هيچ دستمالي
از پنجره ها پاك نمي شود.