خدای من...
مولای من.....
هرچند اشتباهات من زیاد باشد.....
از دریای رحمت تو بیشتر نیست....
رحم و بخشش تو بیشتر از گناهان من رو سیاه ست خدا.....
حالا که میخوام وارد دالان مرگ بشم با بسم الله وارد میشم...با نام محبوبم...
لقائک قرة عینی.....
Printable View
خدای من...
مولای من.....
هرچند اشتباهات من زیاد باشد.....
از دریای رحمت تو بیشتر نیست....
رحم و بخشش تو بیشتر از گناهان من رو سیاه ست خدا.....
حالا که میخوام وارد دالان مرگ بشم با بسم الله وارد میشم...با نام محبوبم...
لقائک قرة عینی.....
بیا این تن خسته را برگردان دوباره به همان شکل اول خودش!
دوباره این تن را تبدیل به یک مشت گِل کن!
ولی اینبار از این گِل دو آدم خلق کن!
کوچک میشوند اما دیگر تنها نیستند!!!
خــدایا!
بی هیــچ تعــارفی میـــگویم:
اگــر توانستی،
مرا ببخـــش!
خدایا چنان بنواز دلم را
تا
هرجا نفرتی هست عشق باشم
......
هرجا زخمی هست مرهم باشم
و هر جا تردیدی هست ایمان باشم
تو را شکر می گزارم بر سرنوشتی نیک،
که برایم رقم زده ای
و بر بدی ها و بلاهایی،که از پیش پایم برداشته ای.
پس نصیبم را از مهربانی ات،به مواهب این جهان
و آنچه در آن است،
محدود و منحصر مکن...
الهی آمین
خدايا تو را دوست دارم
تو را دوست دارم
كه آسمان تنهايي مرا
با مهرباني و لطافتت
پر مهر و آرام ميكني
خداوندا تو ميداني
كه جز تو عشق بي نام و نشان است
تو خود خالق عشقي
پس مرا نيز عاشق گردان
به لطافت ستارگان تنهاي آسمان شب،
به قرائت آرام كلامت،
به نجابت اشكهاي غلطان
بر گونه هاي گريان بنده سراپا گناهت،
و به تمام خوبيهايت تو را سوگند ميدهم
كه مرا تنها مگذار
مرا تنها مگذار
تا با آرامش حضورت بي نياز شوم
مرا تنها مگذار كه مبادا نگاهم
به نگاه بنده اي از جنس خاك محتاج شود
دستان نحيفم را در غايت نياز
به سويت ميكشانم
چشمان گريانم را ملتمسانه
به درگاه بي شائبه ات ميدوزم
و از مناعت ذاتت ميخواهم كه مرا
آرام گرداني تا در آرامش تو
عاشق شوم
خدایا قلب همه ادمها رو از نفرت خالی کن
خدایا دوستت دارم .دوستم داشته باش که غیر از تو. به کسی امید ندارم
خدایا راستی حقیقت را و زشتی دروغ را به همه نشان بده
خدایا در کوره راههای خطر ناک زندگی تنهایم نگذار
خدایا کمکم کن که درست وغلط را تشخیص دهم و درست زندگی کنم
خدایا کمک کن که تحمل کنم که اکنون بزرگترین خواسته ام تحمل است
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به دنبال خدا نگرد....
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست...
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست...
خدا در مسیری كه به تنهائی آن را سپری می كنی نیست...
خدا آنجا نیست ..........
به دنبالش نگرد...
خدا در نگاه منتظر كسی است كه به دنبال خبری از توست...
در قلبی كه برای تو می تپد...
خدا در لبخندی است كه با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد...
خدا آنجاست.....
خدا در خانه ای است كه تنهائی در آنجا نیست...
خدا در جمع عزیزترین هایت است..
.
خدا در دستی است كه به یاری می گیری...
در قلبی كه شاد می كنی...
در لبخندی است كه به لب می نشانی...
خدا در دیر ، بتكده ، كلیسا و مسجد نیست...
لابلای كتاب های كهنه نیست...
این قدر نگرد...
گشتنت زمانی است كه هدر می دهی...
زمانی كه می تواندبهترین ثانیه ها باشد...
خدا در عطر خوش نان است...
آنجاست كه زندگی می كنی و زندگی می بخشی..
خدا در جشن و سروری است كه برپا می كنی...
آنجاست كه عهد می بندی و عمل می كنی...
خدا را در كوچه پس كوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد...
خدا آنجا نیست ..........
به دنبالش نگرد...
او جائی است كه همه شادند...
جائی است كه قلب های شكسته نمانده...
در نگاه پر افتخار مادریست به فرزندش...
ودر نگاه عاشقانه زنی به همسرش...
ودر اندیشه كودكی كه می پندارد پدرش قهرمانیست در دنیا...
خدا را در غم جستجو نكن...
در كنج خاك گرفته آنچه سال ها روایت كرده اند نگرد...
خدا آنجا نیست ..........
به دنبالش نگرد...
خدا را جای دیگر باید جستجو كنی...
جوانمرد هائی كه با پای پیاده میروند به جستجوی خدا او را
نخواهند یافت...
خدا نزدیك تر از آن است كه فكر می كنیم...
در فاصله نفس های من و توست كه به هم آمیخته...
دل رفت و ديد و عاشق شد، اما تن نمي رود، مي رنجاند و مي آزارد، خدايا ياري ام کن. معشوقا!
عطشان عطشه عشقت بر درخت وجودم غوغا مي کند، سيرابش کن.
پروردگارا !
امروز و اینجا از تو درخواست میکنم
به من قدرت بخشش عطا کنی
تا دیگر آزار نبینم ............
حتی اگر نمیتوانم عزیزانم را درک کنم , آنها را ببخشم
تا بیاموزم که قضاوت تنها بر عهده توست و بس
و کمکم کن لحظه ای از یاد نبرم
تنها اگر ببخشم , بخشیده خواهم شد .
بارخدايا اگر تو مرا پست كني آن كيست كه مرا بلندي بخشد و اگر تو مرا بلند مرتبه كني آن كيست كه مرا پست تواند كرد و اگر مرا هلاك كني آن كيست كه در كار بنده ات با تو معرضه يا درخواستي تواند كرد و البته ميدانم كه در حكم تو ظلم و جوري نيست و در انتقام تو عجله و شتابي نيست آنكس در انتقام تعجيل كند كه از فوت وقت بترسد و آنكس به ظلم نيازمند است كه ضعيف و ناتوان باشد بار الها اي مهربانترين ياري ام كن كه جز تو كسي را ندارم
من خدا را دیده ام
بین تابش های نور
روی اکلیل دعا
عمق دریا های شور
آشنا و مهربان
مثل شبنم روی گل
مثل ذرات عبور
روی تنهایی پل
جاری و بی انتها
روی امواج غروب
زیر پرهای نسیم
آبی و تنها و خوب
در سکوت لحظه ها
می شود نزدیک من
مثل خونی در رگم
در شب تاریک من
دانه های سبز عشق
در تمام جان من
مانده جای خنده ای
در غم پنهان من
رو به رویم شاپرک
می پرد تا بیکران
پوستم گل می دهد
غنچه های بی زبان
روی این سکوی دل
پله پله تا بلور
می روم اما کمی
و حشت از مرز عبور
سر به ایوانش زدم
او صدایم را شنید
بین گنجشکان من
یک نفس تااو پرید
قلب من یک قاصدک
او چنان نوری عظیم
شرم مانده در تنم
از زمانهای قدیم
آرزوها را فقط
لا به لا و تو به تو
پرده پرده می زدم
تا هوای جستجو
روی این حوض حضور
من چو خاکستر شدم
یا گیاهی بوده ام
این زمان پرپرشدم
من فقط بازیچه ام
روی گرداب امید
انتظار و انتظار
فکر فردای سپید
من که همپای دعا
آمدم تا این حریر
جای خواهش مانده است
ای خدا دستم بگیر ....
تا خدا بنده نواز است،به خلقش چه نیاز؟میکشم ناز یکی،تا به همه ناز کنم.
خدايا...ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟
ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻣﯿﺎﺩ؟ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﺰﻡ؟
ﭘﺮﺗﻐﺎﻝ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﮑﻨﻢ ؟ ﺗﺨﻤﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ...؟
ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﯼ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ
...ﻣﻦ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﻮﻥ . . .؟
ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟
ﻟﻨﮓ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺷﯿﺸﻪ ﺟﻠﻮ ﺭﻭ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﻨﻢ ؟
جان من ، ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ ! ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻼً ؟
سلام خدای مهربون ،خدایی که اون بالایی ،اونبالاتوی آسمون
خدا منم منو نگا ! انقدر دلم پره خدا،نمی دونم چی بهت بگم! می خوام بپرسم
می دونی!
می دونی ! می دونی من چی می کشم! خدا صدامو می شنوی؟ هر دفعه که داد
میزنم! هر دفعه که پشت سر هم اسمتو فریاد می زنم! خدا تو خوب گوش می کنی!
می دونی که من چی می گم؟ خدا دیگه تموم شده سهمیه صبر منم. خدا می بینی که منم!!!
منم که هر روز می شکنم. می خوام بیام پیش خودت ،خسته شدم از این زمین !
راستی فرشته هات کجان؟ چرا به دادم نمیرسن؟!
خدا منم منو نگا ! خدا صدامو می شنوی؟؟ یا گم شدم تو بنده هات؟؟؟
آخر بگم دوست دارم. نگام بکن آره منم ،
منم که فریاد میزنم...!
اشكِ بيـــــــــــــــهوده مريــزيــد كه كور است فلك
هم لب از شكوه بدوزيد، كه اين كور كــــــــر است
گرکه به اذن خدا(ج)تکیه زنی بردرختشاخه خشکیده اش رطب ترا پروردکعبه نشان است عزیزبهرعوام دگرقبله نمای دلت بین که کجا میرودطاق مصلی دل وصعت صد کهکشانآنکه بدل شد جمیل بخت جمیلش(ج)رودآنکه دلش شدزگل بخت ویش شدنگونمسجداواژگون گربه ثریا رود
خدایا..
ندانم کنون با که سودا کنم کجا جوشم و از چه پروا کنم
نه یاری که راه مروت روم نه خصمی که با وی مدارا کنم
نه عشقی که دل به دریا زنم نه شوری که روی صحرا کنم
نه برقم که اتش زنم خرمنی نه ابرم که با گریه غوغا کنم
بسی قصه از من ماند بجا اگر دفتر سینه را وا کنم
چنان ماندم ازبزم هستی جدا که از دور باید تماشا کنم
خدایا به عالم تو راضی مباش کزین بیشتر من خدایا کنم..
خدایا گله دارم
من از عشق من از شور
من از همهمه از نور
گله دارم
من از آدم از آتش
من از نفرت و از عشق
من از زندگی از مرگ
گله دارم
من از کوه من از دشت
من از رودخونه با سنگ گله دارم
من از مرگ زمونه گله دارم
من از سرعت مرگ آدمها هم گله دارم
من از سنبل و بلبل
با یک باغ پر از گل گله دارم
من از زندونی پرنده ها هم گله دارم
من از بال شکسته پرنده گله دارم
من از شادی من از غم چه کوتاه و چقدر کم گله دارم
خدایا من از هر چی تو دنیاست گله دارم
از دوام عشق آدمها هم گله دارم
من از آدم و حوا که نبودند یه زوج زیبا گله دارم
من از زندگی که جاودان نیست گله دارم
من از رودخونه با سنگ که بدنبال شکار آدمها هست
گله دارم
من از باغ پر از گل بخاطر مرگ گلاشون گله دارم
گله دارم
من از هر چی تو دنیاست گله دارم .
خدایم کیست؟
کیست خدايم؟
آنکه دوزخ را بنا سازد؟
یا آنکه بندگان خویش
از روی بخشایش رها سازد
آنکه بر ما باده فریب بنوشان؟
در آن دیگ پر از زهر خود پرستیش
بجوشاند!؟
کیست خدايم؟
آنکه با وعده های پوچ خویش
مارا گرفتار سازد در بند کیش؟
آنکه با ترساندن ما حکم می راند؟
می فریبد؟
از توانایی خویش در گوش می خواند؟
او که می داند چه هستیم و چه خواهیم بود
از این همه آزمایش آخر چه سود؟
ساعتی در خویش فرو رفتم
نه
این خدايم نیست
خدا که برج قصه هایم نیست!
شاعر : م.نوری
نقل قول:
من از هر چی تو دنیاست گله دارم .
1.قل اعوذ برب الفلق ..بگو پناه میبرم به خدای سپیده دم.
2.من شر ما خلق... از شر هر انچه خلق کرده
(سوره فلق)
و بعد داره:(زیارت ال یاسین)سلام بر تو ای درب خانه خدا...
هرکی هرجا میخواد بره از دربش باید و فقط باید وارد بشه دیگه.
قابل توجهی اونایی که میگن خدا مارو پس زد. .
من خدا را دارم.کوله بارم بر دوش.
سفری می باید تا ته خوشبختی
هر کجا که لرزیدی .از سفر ترسیدی تو بگو از ته دل
من خدا را دارم
پروردگارا چنان صبر وآرامشی ده...تا حصار بردباری و شکیباییم با رفتارهای ناپسند دیگران نشکند...چنان محبتی ده ...که بتوان بار دیگر آنها را دوست داشته باشم...وچنان توانایی ده ...که آنها را در سختیها تنها نگذارم...دیگر نمی دانم چه بگویم برایت...تو که از سر دورن من و نجوای عاشقانه ی هر شبم اگاهی...
بار الهی تو نیز مرهمی بر زخم بنشان که تو آرامش دهنده ایی
خدا را که صدا می زنم...همه ی ذره ها آرام می شود...
یک اتاق،اندکی نور،... من خدا را دارم
به خدای همه آنچه که از زیبایی هاست ..
دل من غمگین نیست ..
دل من گمشده , شاید ؛ اما ..
دل من غمگین نیست ..
و شبی از شبها ..
در میان طپش عطر و نیاز خواهش ..
با حضور و نفس عطر دل انگیز خدا ..
آن دل گمشده را خواهم یافت .. .
برای حل شدن این معمٌا
یا باید عابری بمیرد
یا زنی سنگسار شود
خداوندا مگذار
رازهای تو
ما را به جان هم بیندازد!
باید بروم در خلوت سرخ
تا بتوانم ترانه ی آگاهی بخوانم
و خدا است تنها پناهم
خلوت، تولد حقیقتم خواهد شد
خدا به چه می اندیشد ؟ هیچ کس نیست بداند که خدا به چه می اندیشد ؟ و شبانگاه چه کاری دارد ... بهر فردای خودش ! من گمانم این است که خداوند فقط در تمام شب و روز به تماشای سیه کاری ما مشغول است
ای خدا این دل کویر است محتاج بارانیم هنوز
برآورده شدن این آرزو را ازتو خواهانیم هنوز
چی بگوییم از عشق یار و رحمت بی وصف تو
که ایستاده به روی خط پایان و از امیدوارانیم هنوز . . .
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند.
عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند.
دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
و بخند که خدا هنوز آن نزدیک ماست
و تنها اثاث آن ، عشق است….
نزدیك صبح بود : خدا بر زمین چكید
و فصل سرخ رویش انسان فرا رسید
دروازه های روز به تدریج وا شدند
وقطره قطره روی زمین زندگی چكید
هر قطره آدمی شد و لغزید روی خاك
هر قطره بنده ای شد و به گوشه ای خزید
هر كس به گونه ای به وجود آمد از خودش
رنگ یكی سیاه و رنگ یكی سفید:40:
در طوفان زندگی
با خدا بودن
بهتر از
نا خدا بودن
است . . .
خدایا حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری
بر من آشکار کن تا درهایی را که به سویم می گشایی
ندانسته نبندم و دری که به رویم می بندی به اصرار نگشایم . . .
بغض می کنم برای تو
ای خداي من...
سجده میکنم برای تو
ای خداي من...
سجده با بغض میکنم برای تو
ای خداي من...
وتنها ...
عاشق تو هستم
نمی توانم عاشق کسی دگر
شوم...
ای خداي من... ...:40:
به نام آنکه آفریده ی عشق است
بنده دوست وبزرگ است
لقبش کریم و علیم است
خداي هر سرزمین است
دوستدار صداقت وپاکیست
خداي آسمان آبیست
خداي قمر آسمان خداشاهد هر حرف پاکان
خدا مهربان مهربان ...:40:
خدا تنها معشوقی است كه عاشقانی دارد
كه هيچ يك از بودن ديگری ناراضی نيست و هيچگاه يكی
از آنها معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد . . .
سال ها پیش از این
زیر یک سنگ
در گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم
همین
***
یک کمی خاک
که دعایش
دیدن آخرین پله ی آسمان بود
آرزویش همیشه
پر زدن تا ته کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک
توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
***
راستی
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم ؟!
با فلسفه ره به سوی او نتوان یافتبا چشم علیل، کوی او نتوان یافت
این فلسفه را بهل که با شهپر عشقاشراق جمیل روی او نتوان یافت
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها…
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحههای تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!
¤¤¤
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها…
هر روز بی تو
روز مبادا است
!
به دنبال خدا نگرد
خدا در بيابان هاي خالي از انسان نيست
خدا در جاده هاي تنهاي بي انتها نيست
به دنبالش نگرد
خدا در نگاه منتظر کسي است که به دنبال خبري از توست
خدا در قلبي است که براي تو مي تپد
خدا در لبخندي است که با نگاه مهربان تو جاني دوباره مي گيرد
خدا آن جاست
در جمع عزيزترين هايت
خدا در دستي است که به ياري مي گيري
در قلبي است که شاد مي کني
در لبخندي است که به لب مي نشاني
خدا در بتکده و مسجد نيست
گشتنت زمان را هدر مي دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروري است که به پا مي کني
خدا را در کوچه پس کوچه هاي درويشي و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آن جا نيست
او جايي است که همه شادند
و جايي است که قلب شکسته اي نمانده
در نگاه پرافتخار مادري است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زني است به همسرش
بايد از فرصت هاي کوتاه زندگي جاودانگي را جست
زندگي چالشي بزرگ است
مخاطره اي عظيم
فرصت يکه و يکتاي زندگي را
نبايد صرف چيزهاي کم بها کرد
چيزهاي اندک که مرگ آن ها را از ما مي گيرد
زندگي را بايد صرف اموري کرد که مرگ نمي تواند آن ها را از ما بگيرد
زندگي کاروان سرايي است که شب هنگام در آن اتراق مي کنيم
و سپيده دمان از آن بيرون مي رويم
فقط چيزهايي اهميت دارند
چيزهايي که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آيي
دنيا چيزي نيست که آن را واگذاريم
دنيا چيزي است که بايد آن را برداريم و با خود همراه کنيم
سالکان حقيقي مي دانند که همه آن زندگي باشکوه هديه اي از طرف خداوند و بهره خود را از دنيا فراموش نمي کنند
کساني که از دنيا روي برمي گردانند
نگاهي تيره و يأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگي و شادماني اند
خداوند زندگي را به ما نبخشيده است تا از آن روي برگردانيم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسيد: آيا «زندگي» را «زندگي کرده اي»؟