منقل نامه
رفيق بد به اين وضعم كمك كرد
ذغال خوب هم اورا يدك كرد
ولي لوطي گري ضعف اراده
مرا معتاد و آن دو را عنك كرد
***
به قربان تو اي همشيره ي خوب
بيا بنشين كنارم بر لب جوب
بچرتیم و زبعد آن خَماری
دوباره رو كنيم سوي نگاري *
***
« چه خوش باشد كه بعد انتظاري»
بيابد اشغري صبر و قراري
كنار منقل و همشيرۀ خود
زند بستي در آيد از خماري
***
«الهي خير از عمرت ببيني»
گل خشخاش از باغت بچيني
عجب بستي برايم كرده اي چاق
كه خارش مي كند هرلحظه بيني
