زندگينامه: حسين پرنيا (۱۳۵۰- )
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حسين پرنيا، نوازنده سنتور و آهنگساز، سال ۱۳۵۰ در خرم آباد متولد شد و تا سن ۱۴ سالگي در انديمشك نزد مرحوم استاد ندايي نواختن سنتور را آموخت.
پس از آن وي به تهران ميآيد و از سال ۱۳۷۳ گروه همايون را شكل ميدهد. علاقهمندي به آهنگسازي موسيقي ايراني از ديگر تجربههايي بود كه پرنيا خود با كنجكاوي و علاقهمندي آموخت.
پرنيا به اتقاق گروه همايون كنسرتهايي در ايران و خارج از ايران از جمله در آلمان، فرانسه، اتريش، چك، اسلوواكي، تركيه، هند، پاكستان، قطر، امارات و .... اجرا كرد.
پرنيا از سالهاي ابتدايي آشنايي با زنده ياد ايرج بسطامي چند كار مشترك با وي انجام داد كه در قالب آلبومهاي تحرير خيال، رقص آشفته، حال آشفته عرضه عمومي شد.
«رسواي عشق» (بزرگداشت استاد جليل شهناز) و آلبوم «ياد»براي خرابه هاي تخت جمشيد و كاست «اهورايي» با صداي حسن حسني و همخواني هوروش خليلي و «نگار مهر» با صداي لطيف كاظمي و «نقش ماندگار» براي استاد فرامرز پايور از ديگر آثاري است كه با آهنگسازي پرنيا منتشر شد.
پرنيا همچنين آلبوم «ساكن جان» و «ذوق جنون» را در كارنامه كاري خود دارد كه قرار است با صداي علي جهاندار عرضه عمومي شود.
آلبوم بي كلام «يك جرعه نگاه»، آلبوم «زخم جدايي» با صداي رضا رضايي پايور و همخواني هوروش خليلي از ديگر آثاري است كه پرنيا ضبط آْنها را به پايان رسانده و به زودي به بازار موسيقي عرضه خواهد شد.
از اين آهنگساز همچنين كتاب «دستور سنتور» همراه با سي دي آموزشي، «۲۰ تمرين براي سنتور»به بازار كتابهاي موسيقي عرضه شده و سه كتاب«ياد»، «رقص آشفته» و «نگارين» نت نوشته مجموعه قطعات ساخته شده بي كلام وي اند كه به زودي منتشر ميشوند.
زندگينامه: نادر مشايخي (۱۳۳۷-)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نادر مشايخي، فرزند جمشيد مشايخي، بازيگر نامدار تئاتر و سينما در سال ۱۳۳۷ در تهران متولد شد و تحصيلات ابتدايي را در تهران به پايان رساند.
وي سپس به هنرستان عالي موسيقي رفت و بعد از آن به دانشگاه موسيقي وين در اتريش رفت و در رشته آهنگسازي، رهبري و موسيقي الكترونيك با درجه ممتاز فارغ التحصيلي شد.
مشايخي در سال ۲۰۰۱ اركستر وين را تشكيل داد و از همان سالها رهبري اركسترهايي چون وين ۲۰۰۱ و كاپلا كوندورتا و همكاري با هنرمنداني چون هانا شيگولا را در فعاليتهاي خود گنجاند.
شركت در فستيوال هاي معتبر اروپا، آمريكا و آسيا،رهبري اركستر سمفونيك تهران و اجراي كنسرت با اين اركستر در اتريش(دو بار) و آلمان،تدريس در دانشگاه تهران ، دانشكده صدا و سيما و كنسرواتوار تهران. از ديگر فعاليتهاي اين آهنگساز و موزيسين به شمار ميرود.
وي بعد از آنكه علي رهبري اركستر سمفونيك تهران را رها كرد (تابستان ۸۴)، رهبري دائمي اين اركستر را براي مدتي عهده دارشد.
مشايخي در زمينه آهنگسازي نيز تجربههاي فراواني دارد كه از ميان آنها مي توان به ساخت نود و شش قطعه براي سلو ، موسيقي مجلسي ، موسيقي اركستري و اپرا،ساخت سمفوني فيه ما فيه (سه اثر) ،اپراي ملكوت ، قطعه اركستري پشيماني كنتيمنتو ، مجموعه تولدي ديگر ( روي ترجمه آلماني اشعار فروغ فرخزاد )،اجراي پروژه هاي موسيقي تلفيقي اصيل ايراني در همكاري با هنرمنداني چون حسين عليزاده و هوشنگ ظريف (فستيوال سالزبورگ )،ساخت سمفوني مولانا براي صدا و سيما اشاره كرد.
وي بعد از كنار گذاشته شدن از رهبري اركستر سمفونيك تهران [منوچهر صهبايي رهبر اركستر سمفونيك تهران شد] به شكل دهي اركستر مجلسي و فيلارمونيك تهران پرداخت.
زندگينامه: سعيد فرجپوري (1339-)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سعيد فرجپوري، آهنگساز و نوازنده كمانچه سال 1339 در سنندج به دنيا آمد
از جمله فعاليتهاي فرجپوري ميتوان به تدريس در كانون چاووش، مركز حفظ و اشاعه موسيقي، هنرستان هاي دختران و پسران، دانشگاه هنر ، دانشگاه علمي كاربردي ، نوازندگي در گروه هاي شيدا، عارف، آوا، دستان و شركت در ضبط آثار بيشماري از آهنگسازان معاصر و اجراي كنسرت در مراكز فرهنگي و فستيوالي در اروپا، آمريكا، كانادا، آسيا به همراه گروه هاي مختلف و صاحب نام موسيقي ايراني، اشاره كرد.
فرج پوري آثاري را هم به صورت سي دي آلبوم موسيقي انتشار داد كه از جملهآنها ميتوان در بخش تكنوازي به آثاري چون تكنوازي كمانچه 1 در دستگاه سه گاه، تكنوازي كمانچه 2 در دستگاه همايون، كمانچه نوازي بر اساس نغمه هاي كردي،اشاره كرد.
بخشي از فعاليتهاي فرجپوري در حوزه آهنگسازي نمود پيدا كرده است كه شاخصترين آن آلبوم شوريده با صداي بانو پريسا و گروه دستان است كه جايزه بهترين موسيقي سال 2003 از وزارت فرهنگ فرانسه را دريافت كرد.
علاوه بر اين كار وي آهنگسازي آلبومهاي درياي بي پايان( همكاري با گروه دستان با صداي سالار عقيلي[نقد آلبوم درياي بيپايان در ششمين نشست نقد نغمه] و غوغاي عشقبازان(آهنگسازي براي گروه آوا با آواز محمد رضا شجريان) را نيز انجام داده است.
فرجپوري پيش از اين براي گروه سازهاي ملي: نقش پندار - آوات - زمانه - يادواره سيدعلي اصغر كردستاني- ژوان - كارهايي را تصنيف كرده بود.
كتاب ۲۰ قطعه براي كمانچه هم از جمله كارهاي نوشتاري فرجپوري است كه به بازار موسيقي عرضه شده است.
زندگينامه: حسين دهلوي (1306-)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حسين دهلوي آهنگساز و رهبر اركستر مضرابي و ازچهرههاي پيش كسوت مديريت موسيقي در ايران هفتم مهر سال 1306 در تهران متولد شد
آموزش موسيقي را در پنج سالگي نزد پدرش معزالدين دهلوي که از شاگردان مرحوم علي اكبرخان شهنازي(نوازنده و رديف دان نامدار تار و فرزند ميرزا حسينقلي) آغاز کرد ، اگر چه چندان دوامي نياورد و دهلوي كودك بعد از رها كردن اين ساز در 9 سالگي و به تشويق مادرش به سمت ساز ويلن و آموزش آن نزد پدرش رفت.
دهلوي دوره اول ويلن را نزد پدر فراگرفت و سپس دوره دوم (رديف راست کوک) را نزد ابوالحسن صبا گذرانيد و وارد هنرستان موسيقي شد و از آن پس به فراگيري علمي موسيقي گرايش پيدا کرد.
مدتي بعد روبيک گريگوريان رئيس وقت هنرستان، وي را به حسين ناصحي معرفي ميكند تا هارموني، کنترپوان و اصول آهنگسازي را از او فرا بگيرد.
مدتي بعد كه پروفسور توماس کريستين داويد (استاد اتريشي) به دعوت دانشگاه تهران، به ايران مي آيد، حسين دهلوي آموزش آهنگسازي را نزد او ادامه ميدهد.
دهلوي فارغ التحصيل آهنگسازي از هنرستان عالي موسيقي است (1339). او در دوره هنرستان با همکاري ابوالحسن صبا ارکستر شماره يک هنرهاي زيبا را راه اندازي و در همين دوره چند اثر از آثار صبا را براي ارکستر تنظيم کرد. پس از درگذشت صبا (1336) رهبري اين ارکستر که بعداً ارکستر صبا ناميده شد به دهلوي واگذار و در همين دوره شاخه هاي 2 ، 3 و 4 نيز به آن افزوده شد. اين ارکسترها از زمان افتتاح تلويزيون ايران (1337) به صورت هفتگي در تلويزيون به اجراي برنامه پرداختند.
در سال 1341حسين دهلوي به رياست هنرستان موسيقي ملي برگزيده شدو تا فروردين 1350 در اين مقام باقي بود.
دراين سال وي براي سفر دوساله مطالعاتي به آلمان و اتريش رفت. دهلوي در مدت ده سال تصدي هنرستان به خوبي اين سازمان آموزشي را اداره کرد و نظم، تحول و جهشي در هنرستان پديد آورد. او خود در دوره دوم هنرستان رشته هاي تئوري موسيقي ايران، تلفيق شعر و موسيقي، فرم موسيقي ايران، هارموني و ارکستر را شخصاً تدريس مي كرد.
دهلوي از سال 1376 تصنيف اپراي مانا و ماني را به مناسبت سال جهاني کودک (1379) آغاز کرد. ساخت اين اثر سه سال به طول انجاميد که به خاطر محدوديت هاي استفاده از صداي خواننده زن تا به حال به اجرا درنيامده و فقط موسيقي سازي آن در خرداد 1379 با همت و رهبري علي رهبري با ارکستر فيلارمونيک اسلواکي در شهر براتيسلاو اجرا و ضبط شده است.
دهلوي همواره به نوآوري در زمينه هاي مختلف انديشيده است. تدوين متد تنبک به وسيله او و جمعي ديگر شامل حسين تهراني، مصطفي پورتراب، فرهاد فخرالديني و هوشنگ ظريف (به عنوان شاگرد حسين تهراني) براي ارتقاي جايگاه تنبک در موسيقي ايراني و تسهيل آموزش اين ساز، توجه به ساخت سنتور کروماتيک براي جبران نقيصه کوک اين ساز براي استفاده در ارکستر از جمله اين مواردند.
نخستين اثر دهلوي در زمينه ارکستر موسيقي ملي «سبک بال» در سال 1332 براساس موتيف کوتاهي ملهم از قطعه قاسم آبادي ساخته ابوالحسن صبا در شور تصنيف شده است. اين اثر در آلبوم مذکور با کيفيت ضبط زنده همان زمان ارائه شده است. «کنسرتينو براي سنتور و ارکستر» ديگر اثر اين آلبوم حاصل همکاري مشترک دهلوي با فرامرز پايور است. اين اثر که در سال 1337 تصنيف شده شامل آواز بيات اصفهان، دستگاه همايون (گوشه ليلي و مجنون)، چهارمضراب چهارگاه و دستگاه ماهور است.
دهلوي تجربيات بسياري در تلفيق شعر و موسيقي ايراني دارد و آثار «گفت وگوي دل» در شور (1336) و «فروغ عشق» در بيات اصفهان حاصل تجربيات آهنگساز در اين زمينه است.
دهلوي قطعاتي از ابوالحسن صبا را نيز براي ارکستر تنظيم کرده است. «به ياد صبا» (برگرفته از قطعه «به ياد گذشته» در دشتي - 1337)، «شوشتري» (چهارمضراب براي ويولن و ارکستر - 1338) و نغمه ترک (براساس قطعه دوضربي بيات ترک) از آن جملهاند.
اجراي 15 قسمت از اپراي 26 قسمتي «بيژن و منيژه» (تصنيف در سالهاي 54 و 55)
و انتشار پارتيتور آهنگهاي خود به نامهاي «دوئو سنتور در سه گاه»، «شورآفرين در شور براي ارکستر»، «چهارنوازي مضرابي در اصفهان»، «سوئيت بيژن و منيژه براي ارکستر زهي»، «بيژن و منيژه براي ارکستر سمفونيک» (8 قسمت)، «سرباز براي آواز گروهي و ارکستر» و... تنها بخشي از آثار چاپ شده اوست.
دهلوي در سال 1371 ارکستر مضرابي را تشکيل داد که صرفاً شامل سازهاي مضرابي سنتور، تار، قانون، عود و بم تار (تارباس) بود.در کنسرت هاي مهرماه 1371 قطعات ديگري از جمله تصنيف قديمي باغ تفرج (در همايون)، نغمه ترک، پيش درآمد سه گاه، پيش درآمد همايون، سرود گل، نوا و چهارمضراب دشتي (براي گروه سنتور) گفت وگوي دل و... اجرا شد.
يكي از مهمترين آثار حسين دهلوي كتاب «پيوند شعر وموسيقي آوازي» است كه جايزه كتاب سال جمهوري اسلامي در بخش هنر را به خود اختصاص داد.اين كتاب حاصل بيش از 40 سال تجربه دهلوي در تلفيق موسيقي با شعر ايراني است كه به شيوه اي علمي و متديك فرايند كار را توضيح ميدهد.
دهلوي در سال 1382 به عنوان چهرهماندگار مورد تقدير قرار گرفت.
وي به حق از معدود موزيسينهايي است كه تجربههاي قويمي در مديريت موسيقي و سازماندهي به كارهاي گروهي بزرگ داشته و دارد.
زندگينامه: شهرام ناظري (۱۳۲۸- )
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شهرام ناظري در سال ۱۳۲۸ (۱۹۵۰ ميلادي) در خانواده اي هنردوست، در كرمانشاه به دنيا آمد. از كودكي و زير نظر پدرش، آموزش هاي اوليه موسيقي و آواز را فرا گرفت.
پس از آن تحت تعليم نورعلي خان برومند آثار گذشتگان موسيقي را فرا گرفت و همزمان براي تكميل رديف آوازي از محضر استاد زندهياد عبدالله خان دوامي نكتهها آموخت.
وي همچنين از محضر استادانی چون محمود كريمي، محمدرضا شجريان، عبدالعلي وزيري و حسين قوامي نيز نكتهها و ظرايف آوازي را فرا گرفت.
در همين دوران بود كه وي با استاد داريوش صفوت آشنا شد و به گفته خود آقاي صفوت آن توصيه معروف را به وي كرد كه « صداي تو اساطيري است و مبادا كه اين صدا را با چيزي ديگر بياميزي» ناظري همزمان با آموختن آواز به آموختن ساز سه تار هم پرداخت و از جمله كساني بودكه بيشترين حشر ونشر را با استاد نامدار سه تار، استاد احمد عبادي داشت و نيز در اين مسير از دانش و تواناييهاي استاداني چون محمود تاجبخش، جلال ذوالفنون و محمود هاشمي (سازنده معروف سه تار) نيز نكتهها آموخت، ضمن آنكه در دورهاي كه رضا قاسمي در آلبوم گل صدبرگ با ناظري همكاري ميكرد، از وي هم نكات قابل اعتنايي فرا گرفت.[نشست نقد و بررسي كتاب گل صدبرگ]
نقطه عطف اول كاري شهرام ناظري را بايد در ضربي شوشتري و تصنيف معروف كاروان شهيد جستجو كرد. اين اثر را استاد محمد رضا لطفي ساخته و ناظري در مايه شوشتري خوانده است.
كار فضايي حماسي دارد و استفاده از مثنوي معروف هوشنگ ابتهاج سايه در اين كار، وجهي تراژيك به آن بخشيده است. صداي ناظري در اين اثر پر انرژي و جوان و جسور است و در بخشهاي اوج كار، حماسي و تاثيرگذار. اين اثر بعدها تحت عنوان چاووش ۷ منتشر شد.
ناظري همراه استاد لطفي مثنوي معروف سايه را در دستگاه ماهور هم خواند كه تنها نسخهاي از آن گاه به گاه از تلويزيون پخش ميشود. اورتور(درآمد) اين كار و ضربياي كه آواز ناظري روي آن خوانده ميشود، در آلبوم چاووش ۶ با صداي آقاي شجريان هم خوانده شده است. آلبومي كه تصنيف معروف ايران هم در ادامه اين آواز و ضربي آمده است.
در همين دوران وي آواز شور را با كمانچه مرحوم بهاري و نيز همراهي سنتور پرويز مشكاتيان ميخواند. آواز اين كار يكي از درخشانترين آوازهاي ناظري است، كه در كمتر اثر ديگري تكرار شده است.
صدايي در اوج و حماسي كه همنوازي پر و پيمان استاد زنده ياد بهاري به آن وجه و صبغه ديگري داده است؛ آوازي با مطلع شعري «چندين شب و خاموشي ، وقت است كه برخيزيم/ وين آتش پنهان را با صبح در آميزيم»
اين اثر به همراه تصنيف معروف «مرا عاشق» با آهنگسازي آقاي مشكاتيان بعدها در آلبومي كه به نام لاله بهار (به ياد ملكالشعراي بهار) كار شده بود، انتشار مييابد.
پس از آن وي گل صد برگ را در اوايل دهه شصت به بازار موسيقي عرضه مي كند. كاري مشترك با جلال ذوالفنون و البته رضا قاسمي كه بر روي طرح اين كار زحمات فراواني صرف كرد و حتي بخش عمده ايده اين كار را بايد از آن وي دانست تا ذوالفنون.
اين اثر دو ويژگي داشت، اول معرفي و عمومي كردن ساز سه تار و دف و ديگري وجه حماسي كار.
بعدها وي آلبوم آتش در نيستان را با جلال ذوالفنون اجرا ميكند كه استفاده از اشعار مولانا در اين اثر هم از جمله ويژگيهاي كار به شمار ميرود. كاري كه ميتوان آن را تداوم منطقي گل صدبرگ به شمار آورد و نشان داد كه ناظري علاوه بر آواز دستي چيره در تصنيفسازي و ذهني بكر براي پروردن برخي ملوديهاي جذاب و دلنشين دارد.
پيش از اين كار البته ناظري با كيخسرو پورناظري آلبوم«صداي سخن عشق» را كار كرده بود كه اين اثر خود سنگ بنايي شد براي كارهايي كه بعدها با گروهنوازي ساز تنبور انتشار يافت كه نقطه عطف آن را بايد در«آلبوم مهتاب رو» دانست كه تصنيفي خيرهكننده را در آن شاهديم.
اين تصنيف نمونه شاخص و تكامل يافته تصانيفي است كه بعدها به جريان موسيقي عرفاني يا سماع شهره شدند. تصنيفي كه اوج و فرودهاي منحصر به فردي دارد و به خوبي روي شعر مولانا نشسته و ناظري آن را به نيكوترين وجه اجراكرده است.
نقطه عطف بعدي كار ناظري با آلبوم شورانگيز حسين عليزاده شكل گرفت. اثري كه خود به لحاظ استفاده از فرمها و ابداعات تازه در موسيقي ايراني كاري نو و متفاوت است و از ذهن پيچيده و مبدع عليزاده دراين كار خبر ميدهد.
اين اثر ابتدا در تالار وحدت اجرا شد و عوايد آن هم به زلزلهزدگان استان گيلان اختصاص يافت و علاوه بر ناظري، صديق تعريف هم آن را خواند. اما وقتي آلبوم شور انگيز منتشر شد، تنها صداي ناظري زينت بخش آن بود.
ناظري در اين اثر هم يكي از زيباترين آوازهاي خود را خواند. آوازي در مايه بيات ترك با شعري معروف از مولانا: «دگر باره بشوريدم، بدان سانم به جان تو / كه هر بندي كه بر بندي، بدرانم، به جان تود»
پس از اين دوران ناظري با گروه دستان همكاري ميكند كه نقطه عطف آن را بايد در آلبوم « سفر به ديگر سو» جست و جو كرد. اين آلبوم نمونهاي شاخص از تحول در ريتم و سرعت در موسيقي سنتياست، شاخصي كه گروه دستان و به خصوص حميد متبسم پايهگذار آن بود و اكنون به ژانري غالب در گروهنوازي موسيقي سنتي تبديل شدهاست.
خود ناظري هم در گفتگويي گفته است كه سفر به ديگر سو مهمترين كار وي در عرصه موسيقي و به نوعي مانيفست كاري وي به شمار ميرود. اثري كه ناظري سعي كرد در آن فرمهاي آوازي تازه اي را با الهام از ساختار موسيقي رديفي و موسيقي نواحي ايران به كار گيرد.
در اين دوران ناظري همكاريهايي هم باگروه كامكارها داشته است كه حاصل آن در آلبومي منتشر شده است.
پس از اين دوران هم ناظري همكاريهايي با لوريس چكناوريان انجام داده است كه كارهاي چكناوريان اصولا ژانري متفاوت دارد. همچنانكه كاري كه وي با كامبيز روشن روان انجام داده است نيز فضايي متفاوت با آثاري دارد كه ناظري با ديگر هنرمندان انجام دادهاست.
اين كارها فضايي اركسترال دارد. كارهايي كه با زمستان اخوان (باآهنگسازي محمد رضا درويشي) شروع و سپس با «در گلستانه» سهراب سپهري (با آهنگسازي هوشنگ كامكار) ادامه يافت و در نهايت با ساقينامه كامبيز روشن روان و همكارياي كه با چكناوريان و اركستر سمفونيك داشته به پايان رسيد.
اگر چه در گلستانه و زمستان آثاري هستند كه وي براي نخستين بار آواز را در شعر نو تجربه ميكند.
از چند سال قبل نيز ناظري همكاريهايي را با فرزندش حافظ انجام داده است كه از جمله آنها كنسرتي بود كه با وي در كاخ سعد آباد تهران داشت.
حافظ البته بعدها هم با پدرش كنسرتهايي در آمريكا داشت كه به دليل نشنيدن اين كارها نميتوان درباره آنها قضاوت كرد، اما حافظ هم در همان كنسرت تهران نشان داد كه خطي جدي در موسيقي را دنبال ميكند؛ خطي كه اميدواريم با آموختههايي كه وي از غرب به ارمغان ميآورد، حداقل تفاوت و تنوعي را به پيكره موسيقي ما تزريق كند.
از اواسط دهه هقتاد ناظري به همكاري با گروه كامكارها پرداخت كه حاصل آن انتشار آلبوم كنسرت مشترك وي با اين گروه بود.
ناظري در زمينه آوازهاي قديمي ايران هم تجربههايي دارد كه در آلبوم آواز اساطير آن را عرضه عمومي كرد.
ناظري در چند سال گذشته كنسرتهاي بسياري را در ايران و خارج از ايران اجرا كردهاست.
هم اكنون با مطرح كردن شكلي از آواز در پي اشاعه و گسترش اين نوع از آواز است، و در اين راه كنسرتهاي بسياري اجرا كرده كه كنسرت با گروه كامكارها را ميتوان نام برد.
ناظري سال گذشته توانست نشان صاحب منصبي موسيقي يا همان لژيون دنور را از دولت فرانسه دريافت كند و از اواخر سال گذشته هم كنسرتهايي را در آمريكا اجرا كرد.
اجراي وي در سال ۸۵ در قونيه از ديگر تلاشهاي وي بود كه در نهايت به برگزيده شدن وي و گروهش انجاميد.[شهرام ناظري و دريافت نشان لژيون دنور]
آخرين كار ناظري مولوي نام دارد كه نيمي از كنسرت سال ۱۳۸۰ با فرزندش حافظ ناظري را شامل ميشود.
زندگینامه ی داريوش صفوت (1307)
داريوش صفوت در سال 1307 در خانوادهاي هنرمند در تهران به دنيا آمد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
او از كودكي زير نظر پدر با ساز و موسيقي آشنا شد و از نوجواني نوازندگي سنتور و سهتار را نزد استاد حبيب سماعي و ابوالحسن صبا آغاز كرد. در سال 1332 موفق به اخذ ليسانس در رشته حقوق از دانشگاه تهران شد و درسال 1344 از دانشگاه پاريس مدرك دكتراي رشته حقوق را گرفت. تدريس در مراكز مهم هنري داخل و خارج كشور از جمله هنرستان عالي تهران، مركز مطالعات شرقي وابسته به مؤسسه موزيكولوژي دانشگاه سوربن، مركز حفظ و اشاعه موسيقي، دانشگاه تهران و... از فعاليتهاي اين موسيقيدان در زمنيه تدريس است.
اين رديفدان در سال 1347 مركز حفظ و اشاعه موسيقي را با حمايت راديو تلويزيون وقت، تاسيس كرد كه روزگاري محل تجمع هنردوستان بود و اغلب هنرمندان نامي امروز نيز در آن آموزش ديدهاند.
صفوت علاوه بر مديريت اين مركز بهمدت 10سال، براي تاسيس رشته موسيقي در دانشگاه تهران تلاشهاي بسياري داشت و مديريت گروه موسيقي اين دانشگاه تا سال 1375 بهعهده او بود.
نشان شواليه هنر و ادبيات فرانسه نخستين بار سال 1957 اعطا شد و در 1963 بهعنوان بخشي از نشان ملي اين كشور به تاييد شارل دوگل رئيسجمهور وقت رسيد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين نشان هر سال به هنرمندي اهدا ميشود كه سهمي جدي در شناساندن هنر به جهان داشته باشد. در حقيقت هر سال با مطرح شدن نام چند هنرمند در جهان، مشاوران فرهنگي و هنري وزارت فرهنگ فرانسه، سير فعاليت اين افراد را در سالهاي قبل بررسي كرده و اين نشان را به يك نفر از آنها اهدا ميكنند.
البته هر هنرمند اين نشان را با روشي خاص دريافت ميكند؛ يكي با اجراي تئاتر و موسيقي در كشورهاي مختلف، ديگري با پخش فيلم هايش و يكي هم با انتشار پژوهشها و تحقيقات خود. اما از آنجا كه هميشه برخي فعاليتها به چشم مردم عادي ديده نميشوند، معمولا اهداي اينگونه نشانها و كسب افتخارات به بازيگران، خوانندگان و گاه كارگردانان است كه ديده شده و مهم تلقي ميشود.
از ايران هم اگرچه تاكنون چندين هنرمند اين نشان را دريافت كرده اند، اما تاكنون تنها نام چند نفر مطرح شده است. حتي ميتوان گفت كه شايد تا همين يك سال پيش بسياري از مردم ايران اين نشان و ارزش آن را نميدانستند. نام نشان شواليه هنر و ادبيات فرانسه تقريبا با نام شهرام ناظري به گوش ايرانيان رسيد.
اين درحالي است كه داريوش صفوت اولين ايراني بود كه اين نشان را از آن خود كرد. او اين نشان را بهدليل فعاليتهايي كه در زمينه تحقيق و پژوهش در زمينه موسيقي ايراني داشت، گرفت و بيسر و صدا به ايران برگشت و دوباره همان تحقيقات را در خلوت خود ادامه داد تا اينكه امسال تصميم گرفت در كنار ژان دورينگ فرانسوي كه بيشتر از ايرانيان از موسيقي ايران شناخت دارد، يك كنسرت پژوهشي برگزار كند كه بهدليل موانع اداري لغو شد و بار ديگر اين تأسف براي علاقهمندان جدي موسيقي ايران ماند كه هنرنمايي استادي كه زماني استاد استادان امروز بوده است را ببينند.
وي از معدود موسيقيدانان ايراني است كه علاوه بر نوازندگي و آشنايي با رديف موسيقي ايراني، با انتوموزيكو لوژي (موسيقيشناسي تطبيقي) نيز آشنايي دارد.
چندي پيش قرار بود صفوت همراه با ژان دورينگ رديفدان فرانسوي الاصل، در ايران يك كنسرت پژوهشي برگزار كنند كه به دليل مشكلات فني و عدمهماهنگي لغو شد. اما برگزار نشدن كنسرت موسيقيشناسي چون صفوت آنقدر مهم هست كه بهانه گفتوگويي با او درباره وضعيت كلي موسيقي ايران باشد.
- شما از معدود موسيقيداناني هستيد كه با رشته موزيكولوژي آشناييد.وضعيت اين رشته را در ايران چگونه ارزيابي ميكنيد؟
موزيكولوژي در ايران يكي از درسهاي دانشكده موسيقي در دانشگاه هنر و دانشكده هنرهاي زيبا در دانشگاه تهران است؛ اما در حد يك درس براي دوره كارشناسي.در حقيقت در دانشگاههاي ايران تاكنون رشته موزيكولوژي، يعني دوره دكتراي رشته موزيكولوژي تاسيس نشده و فقط گاه بهعنوان يك درس 2 واحدي يا كمي بيشتر در رشته ليسانس يا كارشناسي تدريس ميشود. اصولا رشته موزيكولوژي رشته جديدي است.
وقتي ميگوييم موزيكولوژي يعني موسيقيشناسي كه در آن مبحث شناخت مطرح ميشود؛ يعني شناخت شناسي و اپيستمولوژي. بنابراين موزيكولوژي رشتهاي است كه در واقع جزو فلسفه موسيقي محسوب ميشود و بسيار مفصل است و تا به حال در ايران وجود نداشته است.
- بنابراين چرا تا به حال براي تاسيس و راهاندازي چنين رشتهاي در دانشگاهها اقدام نشده است؟
براي اينكه ضرورتي نداشته است. همانطور كه عرض كردم درس موزيكولوژي دردوره كارشناسي موسيقي، كنار ساير دروس به دانشجويان تدريس ميشود. ولي دوره دكتراي موسيقي در هيچيك از دانشگاههاي ايران تا حالا تاسيس نشده البته دير يا زود بالاخره اين دوره دكترا هم با گرايشهاي مختلف موزيكولوژي، ادنو موزيكولوژي و غيره تاسيس خواهد شد.
- پس ضرورت تاسيس اين رشته احساس شده؟
براي اينكه اجتماع ايران رو به پيشرفت است و هر اجتماعي كه پيشرفت كند موسيقي هم در آن پيشرفت خواهد كرد. از طرفي همزمان با پيشرفت موسيقي در دانشگاه، نياز به راهاندازي دوره دكترا نيز احساس ميشود. البته تاكيد ميكنم به شرطي كه ضرورتش احساس شود. چون مدتهاست از كار دانشگاهي كنارم، دقيق نميتوانم عرض كنم ولي فكر ميكنم مثلا الان رشته زبانشناسي هم در دانشگاه تهران دوره دكترا نداشته باشد.
شايد چون ضرورت نداشته. يادم هست آن موقع كه در 1360 كه به پاريس رفتم، دانشجويان ايراني براي دوره دكتراي زبانشناسي به پاريس فرستاده ميشدند چون در ايران دوره دكتراي زبانشناسي نبود الان نميدانم هست يا نه. ولي ميدانم كه دكتراي موزيكولوژي نيست.
بد نيست گفتاري از ابن خلدون به اطلاعتان برسانم. خب ابن خلدون، مورخ قرن هشتم هجري بوده و كتاب معروفي دارد كه به نام مقدمه ابنخلدون شناخته شده. در جلد دوم صفحه 856 ايشان مينويسند كه «و موسيقي از آخرين صنايعي است كه در اجتماع و عمران پديد ميآيد و نيز اين هنر از نخستين صنايعي است كه در هنگام ويراني و سير قهقرايي يك اجتماع از آن رخت بر ميبندد و زايل ميشود و خدا آفريننده است.»
اين جمله ابن خلدون است. بنابراين به اعتقاد ابن خلدون اگر كشوري در حال رشد باشد، موسيقي آن هم رشد ميكند البته بعد از رشد رشتههاي ديگر. بر عكس اگر يك جامعه سير قهقرايي كند اولين رشتهاي كه از بين ميرود و بسيار ضعيف ميشود؛ موسيقي است.البته چون اجتماع ما در حال پيشرفت است، موسيقي هم پيشرفت ميكند و دوره دكترايش هم انشاالله تاسيس خواهد شد.
- اگر قرار شود تدريس رشته موزيكولوژي در دانشگاههاي ايران آغاز شود، آيا نيروي متخصص براي تدريس آن وجود دارد؟
بله وجود دارد. الان موسيقيدانان زيادي در ايران هستند كه در خارج از ايران موزيكولوژي خواندهاند و به ايران برگشتهاند و ميتوانند تدريس كنند. من چند سال است كه ديگر فعاليت دانشگاهي ندارم و تدريس نميكنم اما يك ليست مختصري تهيه كردهام از آن عدهاي كه ميشناسم و موزيكولوگ هستند و ميتوانند تدريس كنند.
- برگرديم به سالهايي كه شما سرپرستي مركز حفظ و اشاعه موسيقي ملي را بهعهده داشتيد و شاگردان آن دوره را به مرحلهاي رسانديد كه امروز نوازندگان حرفهاي و استادان موسيقي ايران هستند. چه موانعي باعث از بين رفتن اين مركز معتبر شد؟
هر مركز يا هر چي كه اسم بگذاريد به هر حال دورهاي دارد، عمري دارد و تمام ميشود. براي ادامه فعاليت مركز حفظ و اشاعه هم موانعي ايجاد شد كه بايد از آن گذشت.
- با توجه به شرايط فعلي اگر چنين مركزي دوباره تاسيس شود، آيا مديريت آن را بهعهده ميگيريد؟
بله، اگر شرايط مهيا شود هميشه آماده خدمتگزاري به اين نظام هستم. گرچه سنم بالا رفته و نيرو و توانم كم شده ولي آمادگي بيشتري براي خدمت دارم. اما بايد توجه داشت كه هر كاري بايد ابتدا نيت درست داشته باشد و بعد انجام شود.
- بهنظر شما با توجه به اختلاف نظرهايي كه بين موسيقيدانان پيش آمده آيا تاسيس چنين مركزي امكان پذير است؟
اين موضوع بستگي به اختلاف نظر بين موسيقيدانان ندارد. اين اختلافات هميشه بوده و خواهد بود. ممكن است بپرسيد چرا اختلاف هست؟ براي اينكه در موسيقي مسئله ذوق و سليقه خيلي مؤثر است. موسيقي مثل علم فيزيك يا شيمي نيست كه كشفياتي بشود و همه دنبالش را بگيرند و اختلافي نباشد.
بنابراين در موسيقي اختلاف وجود دارد ولي تاسيس چنين مركزي به اين اختلاف يعني به وجود عدمچنين اختلافاتي اصلا ارتباطي ندارد بلكه به خواست بزرگان مملكت و دولتمردان مربوط ميشود. اگر دولتمردان بخواهند تاسيس چنين مركزي امكانپذير خواهد بود ولي اگر نخواهند ولو تمام موسيقيدانان ايران كه سهل است، تمام موسيقيدانان جهان جمع شوند و همه اختلافاتشان را هم حل كنند باز امكانپذير نخواهد بود.بهطور كلي بهنظر من هر چيزي هرچه فرهيختهتر و پرورش يافتهتر باشد مراقبت، هزينه و نگاهدارنده و مربي حاذق تري لازم دارد.
- چه شد كه بعد از سالها تصميم گرفتيد در يك كنسرت پژوهشي با موسيقيدانان و مردم ديدار دوباره داشته باشيد؟
بنده با موسيقيدانان و مردم هميشه ديدار داشتهام ولي نه روي سن. در دانشكدهها و در كنفرانسها. مثلا چند كنفرانس داشتم در تالار انديشه حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي و جاهاي ديگر كه تعداد بسيار زيادي در آن شركت كردند. همين طور در دانشگاههاي شيراز، در دانشگاههاي مختلف و در دانشگاههاي آمريكا.
بنابراين رابطهام با مردم و ديدارم با مردم قطع نشده گرچه با صحنه قطع شده است. چون احساس كردم تمام آن چيزي كه در جلوي صحنه هست، هماني نيست كه در پشت صحنه وجود دارد. تا اينكه دوست و همكار قديميام، پروفسور ژان دورينگ به ايران آمدند. ايشان رئيس انستيتوي ايران فرانسه شده بودند و وقتي كارشان تمام شد، به فرانسه رفتند.ايشان در سفر بازگشت پيشنهاد دادند كه كنسرتي بدهيم و درباره موسيقي صحبت كنيم.
به خاطر ايشان قبول كردم دو نفر موسيقي شناس در دنيا هستند كه بينظيرند؛ يكي آقاي آلن دانيلو است كه نميدانم زنده هستند يا نه؟ چون چهل سال پيش در پاريس با ايشان آشنا بودم و خدمتشان ميرسيدم و استفاده ميكردم و كتابهاي بسيار زيادي نوشتهاند و سي سال از عمرشان را در هند گذراندند، زبان هندي و سانسكريت و موسيقي هندي را خوب ياد گرفتند. آثار بسيار جالبي درباره موسيقي هند و معنويت و موسيقي هند نوشتهاند از جمله كتابي به نام «موزيكولوژي كمپاره» يعني موسيقي شناسي تطبيقي كه اگر ترجمه شود كمك بسيار زيادي به بالابردن سطح فرهنگ موسيقايي ما نوازندگان ايراني ميكند و ديگري آقاي ژان دورينگ است كه دكتراي فلسفه دارند. ايشان آدم حيرت انگيزي است كه سابقه نداشته.
استاد كنسرواتوارهاي فرانسه بوده، استاد دانشگاه استراسبورگ است و عضو مركز ملي پژوهشهاي علمي فرانسه (س ان ا رس) است. چند هزار صفحه كتاب درباره موسيقي ايراني نوشته و حدود چهل و خردهاي سال از عمرش را در ايران، افغانستان، هندوستان، تونس و جاهاي مختلف گذرانده.
او زبانهاي مختلفي را ميداند، فارسي را بسيار خوب صحبت ميكند و عربي و پشتو را هم به خوبي ياد گرفته است. او تكنيكهاي تمام سازهاي ايراني را هم ميداند و سازهاي كشورهاي آسيايي ديگر را هم مينوازد. از همه مهمتر دورينگ، رديف موسيقي ايران را به خط نت در آورده كه يكي از خدمات عجيب و غريب او به موسيقي ايران است.همچنين در موسيقي معنوي و مدرنيته يعني تجدد طلبي، خيلي مطالعه كرده تا ببيند راه آينده موسيقي ايران چيست و نظرياتي هم دارد. به هر حال ايشان به ايران كه آمدند رئيس انستيتو بودند و با بنده صحبت كردند. از صحبتهايشان مثل هميشه خيلي چيز آموختم.
آن موقع پيشنهاد كردند يك كنسرتي بدهيم در فرهنگستان نياوران كه بهعلت بيماري قلبيام قبول نكردم.اما دوباره در اين سفر كه به ايران آمده بودند توضيحاتي دادند و من ديدم حيف است كه اين توضيحات در اختيار موسيقيدانان جوان ايراني قرار نگيرد. به همين جهت از ايشان خواهش كردم يك كنفرانس با هم داشته باشيم. موضوعي كه انتخاب كرديم اين بود كه بنده راجع به زيبايي شناسي موسيقي ايراني صحبت كنم. چون سالهاست عمر در اين راه گذاشتهام و معتقدم زيبايي شناسي موسيقي، احتياج به آموزش و پرورش ذوق و پرورش فرهنگ دارد.
آقاي دورينگ هم درباره نوآوري و راههايي كه فعلا پيدا شده و در واقع ممكن است نوعي مزاحمت براي موسيقي قديم ايران به وجود آورد صحبت كنند.همچنين قرار بود آقاي ايمان وزيري كه بسيار خوب تار ميزنند و آقاي محسن شهرنازدار كه هم سه تار خوب ميزند و هم سالهاي سال است درباره به موسيقي ايران تحقيق ميكند نيز به بررسي ذهن و زبان موسيقي ايراني و موسيقيدانان ايراني بپردازند اما گويا بهعلت مشكلات فني پيش آمده، كنسرت فعلا برگزار نميشود.
- برپايي چنين كنسرتهايي چقدر در علمي شدن موسيقي ايران تاثير دارد؟
اين سؤال را بايد كمي تغيير داد. چون به قول منطقيها مفهوم مخالف اين سؤال اين است كه با توجه به اينكه موسيقي ايران اصلا علمي نيست و دشمن و مخالف علم است، چنين كنسرتهايي چگونه ممكن است در علمي شدن موسيقي تاثير بگذارد ؟
- منظور تاثير كنسرتهاي پژوهشي است.
هيچ موسيقي غيرعلمي وجود ندارد؛ در هيچ كجاي دنيا. هر موسيقياي بر پايه علمي است كه احتمالا تدوين نشده و فقط موسيقيدانها از راه الهاماتي كه گرفتهاند آثاري عرضه كردهاند كه به هر حال علمي است. موسيقي ايران هم علمي است و اين كنسرتها در علمي كردن انديشه شنوندگان تاثير دارد نه درعلمي كردن خود موسيقي. هر كس ميگويد موسيقي ايران علمي نيست، كتاب الموسيقي كبير فارابي را كه به فارسي ترجمه شده، بخواند.بنابراين موسيقي، علم است منتهي ما شنوندهها بايد علمي يا علميتر بشويم كه براي اين كار برپايي كنسرتهاي پژوهشي بسيار لازم است چون در علمي شدن طرز فكر شنوندگان موسيقي ايراني تاثيرگذار است.
- بهطور كلي وضعيت موسيقي ايران را چطور ميبينيد؟
موسيقي آن چيزي است كه در ذهن و قلب موسيقيدان ميگذرد، يك چيز خارجي نيست. موسيقي امواج هواست. قديميها ميگفتند موسيقي عبارت است از گره زدن به امواج هوا كه واقعا تعبير زيبايي بود؛ يعني موسيقي چيزي جز آنچه از ذهن و قلب موسيقيدان تراوش ميكند نيست. بنابراين وضعيت موسيقي ايران بستگي دارد به وضعيت موسيقيدانان ايران.
هر چه موسيقيدانان ايران ارج و ارزش بيشتري داشته باشند، تشويق شوند و به مسير درست هدايت شوند، موسيقياي كه از آنها تراوش ميكند موسيقي بهتر، ارزندهتر و انساني تري است. ولي اگر خداي نكرده تابع هوي و هوس نفساني شوند، موسيقياي كه عرضه ميكنند براي جامعه و اخلاق جامعه و روح شنوندگان زيانبار خواهد بود. بنابراين من معتقدم موسيقيدان حتما بايد هدايت شود.
حافظ ميگويد عشق كاري است كه موقوف هدايت باشد؛ يعني بدون هدايت، عشق به موسيقي به جايي نميرسد. بهنظر من چون جامعه ايران رو بهپيشرفت است، بنابراين موسيقي ايران هم رو به پيشرفت خواهد بود. به اين معني كه موسيقدانانش پيشرفت روحي بيشتري ميكنند و خدمتگزار بهتري براي ملت عزيز ايران خواهند بود.
- با توجه به اينكه شما سالها به آموزش موسيقي اشتغال داشتيد، وضعيت آموزش موسيقي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
خب آموزش موسيقي دوجور است؛ يكي در دانشگاههاست كه طبق يك اصول علمي انجام ميشود و خود شما بهتر ميدانيد كه الان چندين دانشگاه و مؤسسه آموزش عالي موسيقي تعليم ميدهند وديگري هم آموزشگاههاي خصوصي هستند كه من به كارشان وارد نيستم و فقط هميشه ديدهام كه چه در دوره قبل از انقلاب چه اكنون يك نارضايتيهايي از طرف انديشمندان رشته موسيقي، درباره آموزشگاهها وجود داشته است.
- شما از معدود موسيقيداناني هستيد كه به نوشتن و مكتوب كردن اين علم توجه داشتهايد با توجه به اينكه كتاب يكي از موارد لازم براي آموزش است، بهنظر شما چرا موسيقيدانان ما به جمع آوري منابع مكتوب بيتوجه هستند؟
البته در موسيقي، بهخصوص در سالهاي اخير كتاب زياد نوشته شده است و نوشتهاند، ولي بايد توجه داشت كه براي نوشتن كتاب 2 شرط لازم است: بضاعت و صلاحيت علمي و يكي هم حوصله بسيار زياد. يعني بايد از سرمايه عمر، مايه گذاشت. در اين صورت كتاب واجد ارزش خواهد شد. انشاءالله همه نويسندگان واجد اين 2 شرط خواهند شد و تجربيات موسيقايي خود را در اختيار هنرجويان و هنرآموزان قرار خواهند داد. همانگونه كه استاد بينظير مرحوم دهخدا چنين كردند و چنان اثري از خود به يادگار گذاشتند. خداوند روح پرفتوح ايشان را قرين رحمت فرمايد.