-
تاریکی تنهایی
شبهای من ......
باز سیگارم تمام شد .....
بازم تیک تیک ساعتم بازم صدای یار قدیمی
صدایش همیشه ناله است
ناله های از دل
که بر دلم خنجر می شوند
این جغد پیر.......
بازم باید بنویسم از تو چرا آخر
باید بنویسم این شکنجه است!!
این کاغذ های سفید تمامی ندارند
سیگارم تمام شده
Boof6260
-
شب است
من سیگار ندارم
از خواب بیدار شدم
دیدم که خودم سیگارم دارم می سوزم در این عشق یا نفرت
تا کی ای یارم سوختن یار
شب است من سیگار ندارم
تنها یک نخ می خواهم
برای ...............
برای نفرتی آتشین
Boof6260
-
نگاهت می کنم
نگاهم می کنی
می خندم
می خندی
گریه می کنم
گریه می کنی
و در عمق چشمانت می توانم تماشا کنم
سرزمین دور دست آرزوهایم را
کاش می توانستم تو را از پشت آینه بیرون بکشم
از پشت آن جادوی حیرت انگیز فراموش شده
آنوقت تنهایی ام پرمی شد
و دیگر مهم نبود
اگر نتوانم تا ابد در هیچ آینه ای تصور کنم
که چه شکلی هستم
-
نه امپراطورم
و نه ستاره ای در مشت دارم
اما خودم را
با کسی که خیلی خوشبخت است
اشتباه گرفته ام
و به جای او نفس می کشم
راه می روم
غذا می خورم
می خوابم و ....
چه اشتباه قشنگ و دل انگیزی !
-
نمی خواهم برایم اشک بریزی
اشک هایت را برای صبحانه مان نگه دار
نیمرو با قطره های اشک تو
عجیب می چسبد!
امشب بیا بزنیم زیر خنده
و به مضحکه ای بخندیم
که روزهای مان را
تاریک تر از شب هایمان رقم زده است
-
سلام
سلام.... سلامی به پاکی بی صداترین فریاد ها که حرمت سکوت دوستی ها را نمی شکند و به آرزوی وصلش پیوند می زند..... کاش آسمان حرف کویر را می فهمید و اشک خود را نثار گونه های خشک او می کرد...... کاش در قاموص غصه ها معنای سنگین لبخند گم نمی شد.... کاش قلب هامان آنقدر خالص بود که دعاها قبل از پایین آمدن دست ها مستجاب می شد..... کاش واژه صداقت آنقدر با لب ها صمیمی بود که دیگر برای بیان کردنش نیازی به شهامت نبود....... و کاش مرگ معنی عاطفه را می فهمید.
Boof6260
-
عاشق ترین مغروق جهان
من با تو از انگشت هایی سخن گفتم
که قطره قطره اشک از گونه های خیس پاک میکنند ،
اما تو که عاشق غواصی بودی
مرا جا گذاشتی
تا سیلاب اشکم دریایی شود توفنده و طوفانی -
و آن وقت تو
چنان قهرمانانه شیرجه بزنی در اعماق تاریک
که روزنامه ها از انتظار به خود بلرزند
و با هیجان تیتر بزنند:
جنازه ی عاشق ترین مغروق جهان را از آب گرفتند
-
از تلفنی که یک سکه با من فاصله داشت
پیغام گذاشتم
همان ساعت همان جا
لباسم هر رنگی باشد
میان جمعیت پیدایم می کنی
چون دست تکان می دهم
که سلام !
-
با هم قدم می زدیم
به یک رودخانه رسیدیم
من پل شدم
تو به آن سو رفتی
-
خورشید
مثل گل سرخی
بر یقه ی آسمان پژمرده بود
وقتی چشم باز کردیم
یعنی جشن تمام شده بود
که ما به خود آمدیم
با این همه
زندگی را دوست داریم
و هیچ یک از ما
در مراسم پایان دنیا
طبل شادی نخواهد زد.