دیگر بس است تجربه کردن سراب را
دریا کجاست تا که بفهمیم آب را
من تشنه ام به جان غزل سخت تشنه ام
با چه فرو نشانمش این التهاب را؟
این روزنه برای امروز من کوچک است
باید که خوب لمس کنم آفتاب را
Printable View
دیگر بس است تجربه کردن سراب را
دریا کجاست تا که بفهمیم آب را
من تشنه ام به جان غزل سخت تشنه ام
با چه فرو نشانمش این التهاب را؟
این روزنه برای امروز من کوچک است
باید که خوب لمس کنم آفتاب را
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
تقدیر من از عشق همین است که بود
یک قلب شکسته است و لبهای کبود
دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
آهن که نیست جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوی که بی حاصل است این
نوشتن هم دلی دیوانه می خواهد
که آن هم در این زمان نهان باشد
چرا ؟
تاکی؟
چنین باشد؟
نوشتن هم دلی دیوانه می خواهد.......
در انتظار سحر چون من ای فلک همه چشم
بمان که مردم چشم انتظار را مانی
سری به سخره ی زانوی غم بزن ای اشک
که در سکوت شبم آبشار را مانی
يادمان باشد از امروز خطايي نكنيم
گرچه در عشق شكستيم صدايي نكنيم
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوی که بی حاصل است این
جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز، عجب عاقل است این
______________________________________
avatar ِ جدید مبارک( هم ژان رنو < هم فیلم هر دو عالیند..)
نشنو از ني ني حصير بورياست
بشنو از دل دل حريم كبرياست
ممنون جزوه فيلم هايه خيلی محبوبه منه اينم يه ديالوگ از فيلم که خيلی زيباست باسه شما
همين الان اومد تو ذهنم
لئون به ماتیلدا می گوید که تو هنوز برای این کار کوچکی ، اما ماتیلدا در جواب می گوید : من بزرگ شدم ، فقط باید کمی سنم بیشتر بشه . و لئون می خندد و می گوید : من سنم به اندازه کافی بزرگه ، اما باید بزرگ بشم !!!