-
برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم .
بیرون بیمارستان غُلغله بود .
چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند .
چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند .
وارد حیاط بیمارستان که شدیم ، دیدیم جایی است آرام و پر درخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند .
بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری می نشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید .
پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود ، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا لِه شود .
آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود .
ما بالاخره نفهمیدیم
بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار ؟ ...
کمال تعجب !!!! | زندهیاد عمران صلاحی | نشر پوینده
-
هیچ چیز از احساس همدردی سخت تر نیست. حتی تحمل درد خویشتن به سختی دردی نیست که مشترکا با کسی دیگر برای یک نفر دیگر یا بجای شخص دیگری، می کشیم و قوه ی تخیل ما به آن صدها بازتاب می بخشد.
"بار هستی-میلان کوندرا"
-
هر دانش آموز براي اثبات درستي يک فرضيه ي علمي فيزيکي، مي تواند دست به آزمايش زند، اما بشر چون که فقط يک بار زندگي مي کند هيچ امکان به اثبات رساندن فرضيه اي را از طريق تجربه ي شخصي خويش ندارد، به طوري که هرگز نخواهد فهميد که پيروي از احساسات کار درست يا نادرستي بوده است.
"بار هستی-میلان کوندرا"
-
یک طرف زیبایی است و طرف دیگر درهم شکستگان و پایمال شدگان. هر قدر هم این کار دشوار باشد من میخواهم به هر دو طرف وفادار بمانم.
البر کامو سقوط
-
دو سال پس از هجوم روسيه به چکسلواکي ، هنوز ترس و وحشت کشور را فرا نگرفته بود. با توجه به اينکه تقريبا تمامي ملت با رژيم اشغالگر مخالفت مي کرد، روس ها مي بايست از ميان مردم چک افراد جديدي بيابند تا قدرت را به آنان واگذار نمايند. اما در کشوري که اعتقاد به کمونيسم و دوستي به روسيه وجود ندارد، چطور مي توانستند اين افراد را پيدا کنند؟ آنان دنبال کساني رفتند که نسبت به موجودات زنده احساس کينه و شقاوت مي کردند. مي بايست خشونت آنان را تقويت کرد، به کاربرد آن دامن زد و سپس براي عمل آماده ساخت. در آغاز مي بايست خشونت را بر ضد يک هدف موقت برانگيخت. اين هدف حيوانات بودند.
آنوقت روزنامه ها سلسله مقالاتي منتشر ساختند و زير عنوان " نامه هاي خوانندگان" احساسات عمومي را بر ضد حيوانات تحريک کردند. به عنوان مثال از مردم، خواسته مي شد که کبوترها را در شهرها نابود کنند. وقتي کبوترها نيست و نابود شدند، حمله به سگ ها آغاز شد. مردم هنوز تحت تاثير فاجعه اشغال، در آشفتگي کامل به سر مي بردند اما روزنامه ها، راديو و تلويزيون، فقط از سگ ها داد سخن مي دادند. سگ هايي که پياده روها و پارک هاي عمومي را کثيف مي کردند، سلامت کودکان را به مخاطره مي انداختند، مي بايست به آنها غذا داد بدون آنکه فايده اي داشته باشند.
بدبن ترتيب ، يک حالت رواني و عصبي در کشور به راه انداختند. ترزا سخت نگران شده بود و مي ترسيد مردم اغوا شده به کارنين صدمه بزنند. يک سال بعد، نفرت و کينه اي که در ابتدا عليه حيوانات بود متوجه ي هدف واقعي خود يعني انسان گرديد. اخراج از کار و حرفه، دستگيري و توقيف و محاکمات شروع شد تا سرانجام حيوانات توانستند نفس راحتي بکشند.
-------------------------------------------
نيکي حقيقي انسان در کمال خلوص و صفا بي هيچگونه قيد و تکلف فقط در مورد موجوداتي آشکار مي شود که هيچ نيرويي را به نمايش نمي گذارند. آزمون حقيقي اخلاق بشريت (اساسي ترين آزموني که به سبب ماهيت عميق آن، هنوز براي ما به خوبي محسوس نيست) چگونگي روابط انسان با حيوانات است، به خصوص حيواناتي که در اختيار و تحت تسلط او هستند. و اينجاست که بزگترين ورشکستگي بشر تحقق يافته است. آن هم ورشکستگي بنيادي که ناکامي هاي ديگر نيز از آن ناشي مي شود.
"بار هستی-میلان کوندرا"
-
ادمی که حتی فقط یک روز زندگی کرده باشد می تواند صد سال را راحت در زندان بگذراند.
دروغ گفتن فقط این نیست که حرفی بزنیم که راست نیست. دروغ گفتن در ضمن و علی الخصوص گفتن چیزی بیش از ان است که راست است و حقیقت دارد و در مورد قلب ادمی به زبان اوردن چیزی بیش از انی است که واقعا احساس می کند.ما همه مان هر روز این کار را میکنیم تا زندگی را ساده تر کنیم .اما بر خلاف ظواهر مورسو(شخصیت اصلی داستان) نمیخواهد زندگی را ساده تر کند.هر چه هست همان را میگوید و حاضر نیست احساساتش را پنهان کند و جامعه فورا احساس تهدید میکند.مثلا از او میخواهند بگوید از قتلی که کرده پشیمان است.طبق قاعده ای که از ازل بوده.اما او جواب میدهد بیشتر از انکه پشیمان باشد اعصابش از کاری که کرده خرد است.و همین تفاوت ظریف است که باعث میشود محکومش کنند.
البر کامو بیگانه(مترجم خشایار دیهیمی)
-
آنيا: با من چه کرده اي، پتيا؟ چطور شده که من دیگر باغ آلبالو را مثل سابق دوست ندارم؟ قبلا خيلي دوستش داشتم. فکر مي کردم در تمام روي زمين ، جايي مثل باغ ما نيست.
تروفيموف: تمام روسیه باغ ماست. زمین، بزرگ و زیباست و جاهای شگفت انگیز بسیاری روی آن است.فقط فکر کن آنیا، پدربزرگ تو، پدر پدربزرگت و همه ی اجداد تو سرف دار بودند، بر ارواح زنده، مالکیت داشتند. آیا از هر درختی که در باغ است، از هر برگ و هر ساقه، یک چهره ی انسانی به تو نگاه نمی کند؟ صداهایشان را نمی شنوی؟ اوه! وحشتناک است باغ شما مرا می ترساند. غروب ها و شب ها وقتی در آن قدم میزنم، پوست کهنه ی درختان برق کمرنگی می زنند و به نظر می آید که درخت های آلبالو همه ی آنچه را که صد یا دویست سال پیش در رویاهای دردناک و مظلومانه روی داده است، می بینند. بله، ما دست کم دویست سال از زمانه عقب هستیم. تا به حال به هیچ چیز دست پیدا نکرده ایم، هیچ طرز تلقی ای از گذشته نداریم، ما فقط فلسفه می بافیم، از خستگی می نالیم و ودکا می نوشیم. پر واضح است که برای زندگی در زمان حال، باید اول از گذشته رها بشویم و این فقط با رنج و تلاش امکان پذیر است و با کار زیاد و مداوم، این را بفهم آنیا!
"باغ آلبالو - آنتون چخوف"
-
یادش آمد که یک بار در فرانسه به تماشای وسایل شکنجه قرون وسطی رفته بود و بین این وسایل قفسی آهنی بود که آدم را توی آن زندانی می کردند. آدم توی این قفس نه می توانست بنشیند و نه بایستد و نه دراز بکشد. راهنما گفته بود آخرین نفر هجده سال اینجا زندانی بوده و بعد که آزاد شده، بیست سال دیگر هم زندگی کرده. انعطاف پذیری فرق اصلی بشر با بقیه حیوانات است. آدم می تواند در هر آب و هوایی زندگی کند، با هر غذایی بسازد، در هر شرایطی زندگی کند. می تواند برده یا آزاد باشد.
مقصد نامعلوم -- آگاتا کریستی
-
تنها واکنش ممکن در رویارویی با دنیای انسان ها هر روز بیش از روز پیش پناه بردن به دامان فرد گرایی است. تنها خود انسان غایت نهایی انسان است.اگر قادر به انجام ان نباشیم تنها راه حل ممکن انتخاب ارضاکننده ترین شکل خودکشی از نظر زیباشناسی است:ازدواج+40 ساعت کار در هفته.
البر کامو یادداشت ها
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شاگرد قصاب The Butcher Boy
پاتریک مککیب Patrick McCabe
پیمان خاکسار
چشمه
ص 214
این رمان بینظیره