دست مرسی. تونستم قشنگ اون موقعیتو تصور کنم.نقل قول:
Printable View
دست مرسی. تونستم قشنگ اون موقعیتو تصور کنم.نقل قول:
یه سوتی مربوط به چند ساعت پیش:
فیلم پارک وی رو گرفتم و همگی به صورت خانوادگی نشستیم نگاه کنیم.
فیلم از اونجا شروع شد که دختره داره نقش لورا رو برای یک پسره بازی میکنه و صورتش زخمیه.
30 دقیقه نشد که فیلم بهم اومد و تمام شد.
هممون گفتیم ااااااااا چه فیلم توپی بود وحشتناک بود ولی چرا دختره اونطوری بود.
از گفتن این قسمت خجالت میشکم ولی ما Cd دوم رو اول نگاه کرده بودیم.
بعدش که همه رفته بودن پی کاراشون دیدم یه Cd دیگه هم داره و ما اونو ندیدیم.
دوباره نشستیم از اول نگاه کردیم.
نقل قول:
:27:سوتیه جلبی بود:31:
نمي دونم چرا اين جوري شدم؟
من قبلا خيلي خوب بودم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چند روز پيش يکي از بچه ها اومد به من گفت :" فلاني , فلان جزوه رو داري؟"
گفتم "اره ....ولي تو که واسه خودت نمي خواي راستش بگو ببينم واسه کي مي خواي؟"
بعد منو برد به دوتا دختر معرفي کرد گفت : ايشون گل پسرن!! اون جزوه اي که هم مي خواين بايد از ايشون بگيرين....... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دخترا هم کلي منو تحويل گرفتن که آقا .... تو رو خدا! ما اون جزوه رو لازم داريم و لطف مي کني واسه ما مي آريش و منم با کلي غمزه و ادا و اطوار گفتم فردا واسه تون مي آرم! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرداي قضيه شد و رفتم سر قرار ....مي دونستم يه چيزي کمه ولي نمي دونستم چي کمه !
تا اينکه فهميدم چي کمه!
هيچ رقمه قيافه دخترا يادم نمي اومد! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هيکل واندازه شون چرا ولي قيافه اصلا!
گفتم غمي نيست اونا که ديگه حتما منو ميشناسن! خودشون ميان جلو!
هي با صداي بلند بلند با در و ديوار حرف زدم.......کسي طرف من نيومد! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هرچي بالا پايين پريدم و شکلک در آوردم! کسي طرف من نيومد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] !
يه ساعت گذشت هيچکي طرف من نيومد
خسته شدم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ديدم خيلي ضايع است .....
خوب منم کار و زندگي دارم نميشه که تا فردا صبح اينجا وايسم.....
شروع کردم به گشتن!
هر کي به نظرم آشنا مي رسيد گفتم:
خانوم ببخشيد من قرار نبود براي شما جزوه بيارم؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همه هم به من جواب دادن :نه! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.......
نشون به اون نشون که جزوه هنوز تو کيفه .......اون رفيقم رو هم هنوز نديدمش!
نمي دونم شايد هم خواب ديده بودم که يکي از من جزوه مي خواست!
ببينم........
شما ها از من جزوه نخواسته بودين؟
چند وقت پيشم يه شب اوضاعم خيلي بد بود و بد مريض بودم
اصلا نميفهميدن چي به چي هست!
خلاصه يکي از بچه هاياومد ودم در شروع کرد به ماچ و بوسه
که طلبكار جون خداحافظ! ما رو حلال کن!
منم هي ميگفت فدات بشم قربونت برم به سلامت!
بعدش گفت تيغ داري؟ گفتم آره و رفتم براش آوردم و خلاصه رفت
منم اصلا نميفهميدم که چه خبره
تو اون لحظه اسمم رو هم يادم نمي اومد
نيم ساعت بعدش مامانش زنگ زد با گريه و زاري که آره فلاني به قصد خودکشي زده بيرون!
حالا بگذريم سر چي...
مامانش گفت که خدا خدا ميکنه که بياد پيش تو
چون تو تنها کسي هستي که ميتوني مخش رو بزني و حرف ترو ميخونه!
طلبكار ترو خدا نذاري بچم خود شو بکشه باهاش حرف بزن...
من گفتم چشم و تازه فهميدم که چه کار کردم!
بنده خدا 2 ساعت من و ماچ و بوسه ميکرد که من مخش رو بزنم نره خود کش و مثلا بهش اميد بدم!
من تيغ دادم دستش و گفتم به سلامت!
و البته چيزي که واضح ميباشد به جز چند تا زخم روي دست و دزديده شدن موبايلش...اتفاق خاصي براي اين هموطن عزيزمون نيافتاد...
ببینم طلبکار جان این پست 2168 از سوتیهای خودته یا از جایی کپی کردی؟
وااااای چرا این کار و کردی؟؟؟ من جای دوستت بودم اون تیغ رو فرو میکردم تو شکم دوستای بی معرفتی مثل تو ولی خداییش خیلی خندیدمنقل قول:
راستی من همیشه لنگ جزوم همه جورش رو داری؟؟؟ شاید من بودما
اقا طلبكار خيلي جالب بود كلي خنديديم .
راستي چرا از گفتن اسمتون خودداري ميكنيد؟
بچه ها يه سوتي بزرگ دادم كه تا الان دارم بار سنگين خجالتو به دوش مي كشم. اول نمي خواستم خودمو لو بدم بعد دل به دريا زدم گفتم تا كسي نمي بينه بذار بگم عقده ام خالي شه :D
دور از جونتون من دانشجوي پزشكي ام ..... :P اخ ببخشيد منظورم اينه كه دور از جونتون يه روز وقت عمل جراحي داشتم و دكترم هم كلي تحويلم مي گرفت ٬هي خانم دكتر خانم دكتر راه انداخته بود واسم٬كلي هم رو سواد نم كشيده و اب رفته ما هم طفلي حساب مي كرد :-) ولي اخه پدرت خوب٬مادرت خوب كجاي من شبيه دكتر باسوادهاست كه اينقدر به اطلاعاتم ايمان داشتي؟؟!!!!1 :O :P
حالا اينا بماند٬بريم سر بزرگترين سوتي زندگيم٬يا بهتره بگم بزرگترين غلطي كه كردم :-S :-S
اقا جان روز عمل رسيد و من قرار بود ساعت 9 تو بيمارستان باشم٬ چون خونه ام از بيمارستان دور بود منم صبح زود ساعت 6 بيدار شدم و در حال حاضر شدن بودم كه ديدم اين شكم هميشه گشنه ما بد جور داره داريه دنبك مي زنه٬خيلي هم احساس ضعف داشتم٬خلاصه علم و دانش و اكاهي نداشتم رو گرو گذاشتم و جهت اطمينان بيشتر هم از دوست همكلاسيم كه قرار بود باهام بياد بيمارستان مشورت خواستم كه مثلا به نظرش الان چيزي بخورم يا نه؟؟!!!!1 اونم با اطمينان گفت٬اره بچه جون٬يه چيزي بخور كه جون بگيري٬اخه بعد از عمل حسابي ضعف مي كني و از حال مي ري!اقا جان ما رو بگو شير شديم رفتيم دور يخچال كه يه صبحونه مشت بخوريم :| :| :O
اين همه چيز تو يخچال بود 2زرتي رفتم سراغ يه ليوان شير خنك٬تا ته خوردم٬ :kidding :quiet
يه سانديچ هم خوردم كه مثلا خير سرم يه وقت غش نكنم تلف بشم ;)
خلاصه ما رفتيم بيمارستان و بستري شديم و پرستار اومد كه به دستور دكتر اقدامات لازم رو براي عمل انجام بده. اقا جان سرم رو وصل كردند و بار ديگه عوامل بيمارستان كه دل خجسته اي داشتند هي واسه خودشون من خانم دكتر رو تحويل مي گرفتند و كلي واسه انتخاب اين رشته تشويقم مي كردن٬ اخه بيچاره ها هنوز حاليشون نبود چه گندي زدم :-S :(
تا اينكه اقاي دكتر تشريف اوردن و شروع كردند به احوالپرسي هاي قبل از عمل :No :cry
همينكه گفت البته عزيزم خودت كه بيشتر از من شرايط قبل از عمل رو مي دوني ٬خوب چيزي كه نخوردي نه؟؟!! منو بگو كه يه ان يادم افتاد چه شكري خوردم :No :cantbelieve
از خجالت روم نمي شد چيزي بگم ٬ولي خوب اگه نمي گفتم هم جونم در خطر بود٬با ترس و لرز گفتم 2چرا يه خورده صبحوونه خوردم.دكتره شد :O :-O :|
منم كه :$ :'( :( گفت خوب چي خوردي٬منم با افتخار هر چي بيشتر افتضاحترين چيزي رو كه خورده بود اول گفتم ٬گفتم يه ليوان شير (H):5: اقا جان دكتره كم مونده بود همونجا وسط اتاق خودشو تيكه پاره كنه٬ از يه جاييش دود ميومد٬اگر كسي نبود حتم دارم خفه ام مي كرد. :-) :angrytalk :angrytalk :@ گفت مثلا خير سرت اين چيزا حاليت ميشه تو ديگه چرا؟؟!!!11
من خودم روزي به 10 تا مريض تعليمات قبل از عمل مي دم كه تا 24 ساعت قبل از عمل چيزي نخوريد٬چي كار بكنيد چي كار نكنيد٬اما به خودم كه رسيده بود گند زدم واقعا از خودم خجالت كشيدم٬باور نمي كردم يه همچين سوتي حيثيتي گنده اي داده باشم ولي خوب ديگه پيش اومد :( :S :S
بعد هم كه دكترم كلي غر زد٬عمل رو انداخت واسه يه روز ديگه٬ چون به هيچ وجه امكان نداره به شكم پر كسيو عمل كنند٬زيرا مريض در حين عمل و بيهوشي اگر استفراغ كنه مي ميره :shocked به هر حال عمل لغو شد و افتا واسه يه روز ديگه٬و تا هنوز كه به دكترم مراجعه مي كنم بهم مي خنده٬مي گه خانم دكتر صبحونه كه نخوردي نه؟؟!!!!!!!11 البته اون روز هم كلي پرستار و دكترا مسخرم كردند :'( :41:
اما عوضش تا عمر دارم ديگه اين غلطا نمي كنم و حواسم خوب جمعه. ;)
فكر كنم اگر مجاني هم ويريتتون كنم هيچ كدومتو بعدر از خوندن اين سوتي نميايين پيشم :P :27:
همينطورينقل قول:
شناسايي نشم