بابا من که دارم کم میارم به قول شصتچی ابیات عالی متعدد!
و گر او بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها
ره دیگر بگشاید که کس آن راه نداند
(قربون خدا برم که از هزار راه مواظب ماست)
Printable View
بابا من که دارم کم میارم به قول شصتچی ابیات عالی متعدد!
و گر او بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها
ره دیگر بگشاید که کس آن راه نداند
(قربون خدا برم که از هزار راه مواظب ماست)
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
مقام امن و مي بي غش و رفيق شفيق
گرت مدام ميسر شود زهي توفيق
قصه ی عشق من آوازه به افلاک رساند
همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند
سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود
اگر افتد به سرم سایه ی آن سرو بلند
دل من دیرزمانی است که می پندارد دوستی نیز گلی است، مثل نیلوفر و یاس، ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
تن این ساقه را بیازارد
در هوای گلشن او پر گشا ای مرغ جان
طایر خلد آشیانی خاکدانی گو مباش
در خراب آباد دنیا نامه ای بی ننگ نیست
از من خلوت نشین نام و نشانی گو مباش
شمس تبریز اگر روی به من ننمایی
بالله این قالب مردار به هم در فکنم
مرو به ناز جوانی گره فکنده بر ابرو
که پیر عشقم و زلف تو داده چین به جبینم
ز جان نداشت دلم طاقت جدایی و از اشک
کشید پرده به چشمم که رفتن تو نبینم
می روم و نمی رد از سر من هوای تو
داده فلک سزای من تا چه بود سزای تو
وامدار است شاخ آتش جو
وام خورشيد مي گزارد او
شاخه در كار خرقه دوختن است
در خيالش سماع سوختن است