تو را با ديگران بينم دلم درياي خون گشته
الهي كاّّْْْسه مهر محبت سرنگون گشتهْْْ
Printable View
تو را با ديگران بينم دلم درياي خون گشته
الهي كاّّْْْسه مهر محبت سرنگون گشتهْْْ
تو کجایی که ببینی زندگیم چه سوت و کوره
قربون چشای نازت"چشم تو از من چه دوره
نمی بخشم خودم و روزی که چشمات و بستی
اگه بودم پیش چشمات"من و تنها نمی زاشتی
کاش منم با تو می مردم"دیگه تنها نمی موندم
دستاتم از من گرفتی"مگه عاشقت نبودم
نمی دونی چه غریبم"میون این همه ادم
زنده موندن خیلی سخته"خودم و دارم می بازم
دیگه ارزشی نداره"عمر من رو به زواله
کاشکی بودی و می دیدی"کسی که به غم دچاره
حالا من تنها نشستم " ای برادر خیلی خستم
اسم تو برام عزیزه"هر جا هستی یادت هستم
...
جناب آقاي جلال سيسه يا سايس يا سيس ( تلفظش چيه sise ؟ :27: ) با شما هستند . :21:نقل قول:
ضمنا دل تنگم فكر ميكنم شما اولين كاربر فعال انجمن ادبيات و علوم انساني باشيد. تبريك مرا بپذيريد. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
---------------------------------------------
ميازار مـــــــــــوري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
"ت" پيليز :31:
تو و دوستی خدا را
چو از این غبار وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
(اصلا درست نوشتمش؟:دی)
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
راه دهید یـــار را آن مــــه ده چهار را
کــز رخ نوربخش او نور نثار میرسد
...
در پشت شيشه هاي اتاق تو
آنشب نگاه سرد سياهي داشت
دالان ديدگان تو در ظلمت
گوئي به عمق روح تو راهي داشت
لغزيده بود در مه آئينه
تصوير ما شكسته و بي آهنگ
موي تو رنگ ساقه ي گندم بود
موهاي من،خميده و قيري رنگ
...
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
سلام
خير اين گفتگو در كوير بين گون و نسيم رد و بدل ميشهنقل قول:
تو و دوستی خدا را
چو از این غبار وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
(اصلا درست نوشتمش؟:دی)
يعني درستش اينه:
((چو از اين كوير وحشت به سلامتي گذشتي.)) و...
گاه به گاه پرسشی کن که زکوة زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست
بوسهی تو به کام من کوه نورد تشنه را
کوزهی آب زندگی توشه راه کردنست
تاب زلفی بده امشب که سراپا مستم
از در عشق در آ چشم به راهت هستم
مرا می بینی و هردم زیادت میکند در دم
تو را میبینم و میلم زیادت می شود هر دم
به سامانم نمی پرسی ، نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی ، نمی دانی مگر دردم ؟!
میتوان در قاب خالی مانده یک روز
نقش یک محکوم
یا مغلوب
یا مصلوب را آویخت.
میتوان با صورتکها رخنه دیوار را پوشاند
میتوان با نقش های پوچ تر آمیخت
...
سلام..نقل قول:
خیلی متشکرم.:11: