-
در شبي نيلوفري مهمان من بود آن پري
واي بر من ديو غفلت خورد مهمان مرا
عشق ميگويد كه سرباز و گريبان پاره كن
كودكي اِي سر كه ميگيري گريبان مرا
جويباران سرشكم رودي از من ساختند
با چنين آغاز بايد خواند پايان مرا
گريه كردم آن بهشتي روي را صدجويبار
انتظار اين است بشناسيد ريحان مرا
واژهها را در غمش بر نيل و نيلوفر زدم
آسمان آئينه شد نيلوفرستان مرا
-
از ساقیان بزم طربخانه ی صبوح
با خامشان غمزده ی انجمن بگو
زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
وین موج خون که می زندش در دهن بگو
-
وجودم حرف بيجايي شد اندر مكتب هستي
شكست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستي
كنون ... اي رهگذر ! در قلب اين سرماي سر گردان
به جاي گريه : بر قبرم ، بكش با خون دل دستي
كه تنها قسمتش زنجير بود ، از عالم هستي
نه غمخواري ، نه دلداري ، نه كس بودم در اين دنيا
در عمق سينه ي زحمت ، نفس بودم در اين دنيا
-
آن چه بیگانگی و این چه غریبی ست که نیست
آشنایی که بپرسیم سرای تو کجاست
چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت
عهد ما با تو نه این بود، وفای تو کجاست
-
تلفن را گذاشتم پشت آسمان
زنگ هاي نزده ات واگير دارد
آدم دچار دنگ دنگ اعصاب مي شود
يک اتفاق ساده که پايان پذير نيست
بنويس !
تهران بدون تو سرسام گرفته است
-
تاریک و تهی پشت و پس آینه ماندیم
هر چند که همسایه ی آن چشمه ی نوریم
خورشید کجا تابد از این دامگه مرگ
باطل به امید سحری زین شب گوریم
-
مهرباني، به دل بسته ما مرغيست
كز قفس در نگشاديمش
و به عذري كه فضايي نيست
وندرين باغ خزان خورده
جز سموم ستم آورده هوايي نيست
ره پرواز نداديمش
شب خوش
-
شکایت شب هجران که می تواند گفت
حکایت دل ما با نی کسایی کن
بگو به حضرت استاد ما به یاد توایم
تو نیز یادی از آن عهد آشنایی کن
-
نگات قشنگه وليكن يه كم عجيب و مبهمه
من از كجا شروع كنم دوست دارم يه عالمه
من و گذاشتي و بازم يه بار ديگه رفتي سفر
نمي دونم شايد سفر براي دردات مرهمه
-
هر نفسی عشق می کشد ما را
هم چنین عاشقیم تا نفسی ست
کاروان از روش نخواهد ماند
باز راه است و غل غل جرسی ست