دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
Printable View
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
مراجاگذاشته اي؛رفته اي.
روبه رويم درياست پشت سرم مرداب
وآسمان هم آنقدر دور است كه
دستم به بال مرغابي ها نمي رسد.
حالامي گويي چه كنم
منتظرت بمانم
يابرگردم به آينه؟!
مراجاگذاشته اي؛رفته اي.
روبه رويم درياست پشت سرم مرداب
و آسمان هم آنقدر دور است كه
دستم به بال مرغابي ها نمي رسد.
حالامي گويي چه كنم
منتظرت بمانم
يا برگردم به آينه؟!
هیچ سنگین دل بیرحم بغیر از تو نبود
که سرود غم من در دل او کار نکرد
روح آن کشته ی غم شاد که تا بود دمی
یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد
در چهره ات ماه می تابد
عمق جنگل در چشمانت موج می زند
خم می شوم و هر سلول پوستم
-که تو را می چشد-
مست می شود
لبانم باز از بوسه ات
می شکفد.
و فکر میکنم
تمام طبیعت باغستانیست
که تو را برای من
و مرا برای تو
جفت کرده...
جفت؟ ... نه!...
ما یک نفریم.
...
میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب ومی مدهوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که درموسم گل خاموشیم
من دیوانه که صد سلسله بگسیخته ام
تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند
قصه ی عشق من آوازه به افلاک رساند
همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند
در حضورش ماه را بيچشم گريان راه نيست
قصّهاي تلخ است باري چشم گريان مرا
آشنايي نيست چشمان مرا جز اشك تلخ
بشنويد اين داستان حال گردان مرا
آه اگر اشک منت باز نگوید غم دل
که درین پرده جزین همدم و همرازم نیست
دلم از مهر تو درتاب شد ای ماه ولی
چه کنم شیوه ی ایینه ی غمازم نیست
آلويي را در خيابان
با ولع مي خورد کيسه ي کاغذي شان
در دستش
به دهنش خوشمزه اند
به دهنش
خوشمزه اند. به دهنش
خوشمزه اند
اين را
از طرز مکيدن
نيمه آلويي که در دست دارد
مي تواني بفهمي
آسوده
تسلي آلوهاي رسيده
گويي فضا را پر کرده اند
به دهنش خوشمزه اند