ســـوم
هفتــــم
چهلـــم
ســـــال . . .
چنـــد ســــال دیگــــر
بایــــد عــــزادار نبـــودن هایـــــت باشــــــم . . .؟
Printable View
ســـوم
هفتــــم
چهلـــم
ســـــال . . .
چنـــد ســــال دیگــــر
بایــــد عــــزادار نبـــودن هایـــــت باشــــــم . . .؟
ويار لب هاي تو
هر كافري را
عابد مي كند !!!
.
.
.
.
نازنين !!!
مرا ببوس !!!
من در فلسفه ي لب هاي تو
به اجتهاد رسيده ام !!!
«مسيحا هاشمورزي»
حرف تو که میشود
من
چقدرناشیانه
ادعای بی تفاوتی
میکنم...
ارزش یک احساس به شدت آن نیست به مدت آن است ...
من تو را به مدت بودنم دوست دارم ...
با تـــــو بُـــزرگ مي شــوند،
تمـــ ــــآم
دلخـوشـــ ـي هــاي کوچــک مَن . .
با تشکر مهران...
منو جا گذاشتی تو دنیایی که
با دستای خالی برایت ساختم
با من شرط بستی که وابستتم
بیا این دفعه شرط رو من باختم
منو جا گذاشتی تو این کوچه ها
که من اسمشونو بلد نیستم
خدایا کجا رفته از پیش من
خدا یا من اونقدرها بد نیستم
بیا و بگو رفتنت شوخیه
اگه نیستی پس عطر خوبه کیه
که با هر نسیمی به من میرسه
بیا خوب من دیگه شوخی بسه
بگو خواستی بیشتر دیوونم کنی
این عشق رو بلای جونم کنی
بیا دارم از زندگی میبرم
بهت قول میدم نگم دلخورم
شدم مثل یه آدم شیشه ای
می فهمم تو قلبم چیا می گذره
چشام سرخ و بارونی میشه
اگه یکی اسمت رو پیش من می بره
چقدر با خیالت هم آغوشم
چقدر عکست رو نوازش کنم
همه میدونن چشم به راه توام
با دستای کی از تو خواهش کنم
به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجهات حسی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پُر کن به هم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم! :n12:
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیل دلخوشیهایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ نمیفهمم سببها را
بیا اینبار شعرم را به آداب تو میگویم
که دارم یاد میگیرم زبان با ادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را...
"نجمه زارع"
ای عشق!
بی آنکه ببینمت
بی آنکه نگاهت را بشناسم
بی آنکه درکت کنم
دوستت می داشتم.
شاید تو را دیده ام پیش از این
در حالی که لیوان شرابی را بلند می کردی
شاید تو همان گیتاری بودی که درست نمی نواختمت.
دوستت می داشتم بی آنکه درکت کنم
دوستت می داشتم بی آنکه هرگز تو را دیده باشم
و ناگهان تو با من- تنها
در تنگ من
در آنجا بودی.
لمست کردم
بر تو دست کشیدم
و در قلمرو تو زیستم
چون آذرخشی بر یکی شعله
که آتش قلمرو توست
ای فرمانروای من!
پابلو نرودا
تمام ترانه هایم ترنم یاد توستو تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توستای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارمای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشودو زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشیدتبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم
بيستون هيچ، دماوند اگر سد بشود
چشم تو قسمت من بوده و بايد بشود
زده ام زير غزل؛ حال و هوايم ابريست
هيچ کس مانع اين بغض نبايد بشود
بی گلايل به در خانه تان آمده ام
نکند در نظر اهل محل بد بشود؟
ناگهان آمد و زد، آمد و کشت ،آمد و برد
او فقط آمده بود از دل ما رد بشود
تيشه برداشته ام ريشه خود را بزنم
شايد افسانه ی من نيز زبانزد بشود
باز هم تيغ و رگ و... مرگ برم داشته است
خون من ضام ديدار تو شايد بشود...
حامد بهاروند
دست تکان بدهی یا ندهی[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این قطار خواهد رفت
برای اشک فرقی ندارد
که بر گونه های تو بلغزد
یا بر شالی که من برایت خریده ام
بگذار لمس آخر اتفاق نیفتد
تا خاطرات شرمنده نشوند
صدای سوتی ممتد
و تو از پشت این شیشه ها زیباتری
صدای سوتی ممتد
و دور شدن ایستگاه از قطار
این بار نوبت توست
حقیقت را باورکن
ایستگاه آخر هر جا که باشد
جایی
دورتر از چشمان توست.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی که میخـــندی قامتِ بلندت، بر اندامــم سایه ی خنکی میشــود
صدایت گوشـــهایم را هــمانند بــرگ پاییــزی میرقصــاند
نگاه دلنشـــینت چشمکی میشود در آسمان شبم
همه ســتاره ها در چال گونه ات وامانده اند
وقتی میخـــندی این گونه ام
با هر که میخـــندی بخـــــند
لبخـــندت را دوست دارم
>ندا<
گـاهـی
بـه قـدری دلــم
بـرایـت تــنــگ مـیـشـود کـه
حـاضـرم حـتـی بـا "دیـگـری" بـبـیـنـمـت...
باهام ﺩﻋﻮﺍ ﮐﻦ
ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻗـــﻬﺮ ﮐﻦ
ﺣﺮﺻﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭ
ﺑﻬــــﻮﻧﻪ ﺑﮕﯿـــــﺮ
ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺷﮑﻤﻮ
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﯼ
ﺍﻣﺎ
ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻫﯿﭽــــﻮﻗﺖ ﺑﺮﯼ
ﻫﯿﭽــــــــــﻮقت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تــرانـﮧ هــایـم رآ
بَــر روے تـنـتــ نقـــاشـے میــڪـنـم
واژه ـهـایــم بـﮧ رَقــ ـص دَر مـی آیند
با تشکر مهران...
تمام دنیا یک طرف تو یک طرف عزیزم، عزیزم
تمام خوبا یک طرف تو یک طرف عزیزم، عزیزم
آهسته و پیوسته، مهرت به دل نشسته، حالا جونم به جونت بسته عزیزم
طلسم نا امیدی، توقلب من شکسته، حالا جونم به جونت بسته عزیزم
نشستی توی قلبم
خوب چشمتو وا کردی
دیدی واسه ی همیشه
خوب جایی پیدا کردی، خوب جایی پیدا کردی
یه روز دو روز نمی شه، دیگه واسه ی همیشه
بشین بشین تو قلبم، بشین که خوب نشستی، حالا عزیز دل تو هستی
تمام دنیا یک طرف تو یک طرف عزیزم، عزیزم
تمام خوبا یک طرف تو یک طرف عزیزم، عزیزم
تو را بی دلیل دوست دارم
نه ادعای عاشقی کردی
نه کلمات را به بازی گرفتی
ولی عجیب
رخنه کردی میان هوای شعرهایم
با تو بارانیم
همان دور بمان
نزدیک که بیایی
قواعد بازی آدمها
مسمومت میکند
بگذار بی دلیل دوستت داشته باشم
و بنویسم
تا بی خبر بخوانی مرا
من تمنا کردم که تو با من باشی و تو گفتی هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه ی این هرگز کشت
نقل قول:
من هر روز از خودم میپرسم؟
اینها که میگویند نوشتههایم زیباست!
اگر چشمهای تو را میدیدند چه میگفتند!؟؟
خــاطــرات نــه ســر دارنــد و نــه تــه ...
بــی هــوا مــی آیــنــد تــا خــفــه ات کــنــنــد . . .
مــیــرســنــد گــاهــی وســط یــک فــکــر . . . !
گــاهــی وســط یــک خــیــابــان . . .
ســردت مـــیـــکــنــنــد . . . داغــت مـــیـــکــنــنــد . . .
رگ خــوابــتـــ را بــلــدنــد . . . زمــیــنــت مــیـــزنــنــد . . .
خــاطــرات تــمــام نـــمــیـــشـــونـــد . . .
تـــمـــامــت مـــیـــکــنــنــد ............
آرام تر بگو دوستت دارم هایت را
بیا نزدیک تر
میخواهـــــــــم
صدآی
گرم نفسهایت
دیـــــــــــوآنـــــــــ ــه ام کنـــــــــد . . .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ابروهای مردانه ات را دوست دارم
وقتی به اسم غیرت در هم تنیده می شود !!!
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پيرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربـده جوی و لبش افسوس کنان
نيــم شــب دوش بـه باليـن مـن آمـد بنـشسـت
سـر فــرا گــوش مــن آورد بــه آواز حزيــن
گفـت ای عاشــقِ ديـرينـه مـن خوابـت هسـت
عاشـقـی را کــه چنيـن بـاده شبــگيـر دهنـد
کافـر عشــق بُـود گـر نشــود بـاده پرســـت
بـرو ای زاهـد و بـر دردکشـان خُـرده مگيـر
که ندادنـد جـز ايـن تحـفـه بـه مـا روز اَلَـسـت
آن چــه او ريخــت به پيمــانـه مـا نوشيـديـم
اگر از خمـر بهـشـت اسـت وگـر بـاده مسـت
خنــده جــام مـی و زلــف گـره گيــر نگـار
ای بسـا توبـه که چون توبـه حافـظ بشکست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یکی زیر
یکـی رو
زیباترین بافتنے دنیاست دست هایمان
با تشکر مهران...
دیگران در شعرهای من عاشقانه میخوانند
غافل از اینکه من خودم ...
تمام عاشقانه های دنیا را ؛
در چشم های تو خوانده ام .
نه در اغوشت گرفته ام....
نه لبانت را بوسیده ام....
نه حتی مو هایت را نوازش کرده ام....
اما......
ببین!!
چگونه برایت.....
......عاشقانه مینویسم.....
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بزن مطرب که امشب دلبرم مستانه مى رقصد / شب افسونگرم لب بر لب پيمانه مى رقصد
بده ساقى شراب آتشين مست و خرابم کن / که امشب دلبرم در مجلس بيگانه مى رقصد.
دست من خالیست
اما دلم
تا دلت بخواهد از تو ، پُر است
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من
ای حسرت روزهای شیرین در من
بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
روزهــآے سَخـتـے رو مـیـگـذَرونـــَمــ !
وَقــتے کـﮧ نیستے هَمـﮧ چــیــز تَــنــگــ ـ مـیـشَود
نـَـفَــســمـ
دُنــیـــآیــمـ
دِلـَــ ـمــ ـ !
در را باز می گذارم
شاید که بازگردی
دزد هم که بیاید
چیز مهمی برای بردن نمی یابد
مهم من بودم
که تو بردی ...!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یادی از من می کنی هرگز ..؟
آری من همانم که سالهاست از چشم تو افتاده ام ...
ولی هنوز خاکستر عشقت را ...
با یک باغ گل سرخ عوض نمی کنم ...
فقط من می دانم تو که بودی !!!
فقط من !!!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همگی مهربان شده اند
گرم و بی دغدغه روی هم را می بوسند
و برای هم میوه پوست می گیرند
خنده های مردم از ته دل می آید
کوچه و خیابان پر از آغوش است
همه جای شهر بوی خوب می دهد
این خاصیتِ شب هایی ست ،
که با تو قرار دارم
شب هایی که تو چشم به راه من
تمام لباس هایت را امتحان کردی
و دوباره با همان لباس اولی که دوستش می دارم
پای پنجره ایستادی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم . . . . . . . . . . . . . . . چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
منتظر نباش که شبی بشنوی
صدای باران را می شنوی؟
از این دلبستگیهای ساده، دل بریده ام!
که عزیز بارانی ام را
در جاده ای جا گذاشتم!
یا در آسمان، به ستارة دیگری سلام کردم!
توقعی از تو ندارم!
اگر دوست نداری
در همان دامنة دور دریا بمان
هر جور تو راحتی, باران زدة من!
همین سوسویِ تو
از آن سویِ پردة دوری
برای روشن کردن اتاق تنهاییم کافیست!
من که این جا کاری نمی کنم!
فقط گهگاه
گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم!؟
همین!
این کار هم که نور نمی خواهد!
می دانم که به حرفهایم می خندی!
حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم
باران می آید!
صدای باران را می شنوی؟!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دیــدم بـه خوابـــ دوش کــه ماهــی بـرآمــدی
کز عکــس روی او شبـ هجــران ســر آمــدی
تعــبیر رفتــ یــار ســفرکــرده میرســـد
ای کـــاج هــر چــه زودتــر از در درآمــدی
ذکــرش به خیـــر ســاقی فرخــنده فال من
کــز در مــدام بــا قــدح و ســاغــر آمــــدی
خــوش بـودی ار به خوابــ بدیدی دیار خویـش
تــا یــاد صحبتــش ســوی مــا رهــبر آمـدی
فیــض ازل به زور و زر ار آمــدی به دستـــ
آبــــ خضـــر نصـــیبه اســـکــندر آمـــــدی
آن عـــهد یــاد بــاد کــه از بــام و در مــرا
هــر دم پیــام یــار و خــط دلــبر آمــــدی
کـــی یافتـــی رقیبـــ تو چنــدین مـجال ظلم
مـظـــلومـی ار شـــبی بــه در داور آمــــــدی
خـــامان ره نرفـــته چه داننـــد ذوق عشــق
دریــادلـــی بجـــوی دلـــیری ســرآمـــــدی
آن کـــو تــو را به ســنگـــ دلـــی کـرد رهـنمون
ای کاشـــکی کـه پــاش به ســـنگی برآمـــدی
گـــر دیگـــری به شـــیوه حـــافظ زدی رقـــم
مقـــبول طـــبع شـــاهـِ هـــنرپــرور آمـــــــدی
لب خوانی کن ستاره را
می شنوی ؟ ....
زمزمه میکند که دوستت دارم
این
منعکس صدای من است
تمامِ عاشقانه ها را
به قلم تزریق می کنم
همه اش،
" تو "می شود
تویی که فقط
روی کاغذ مالِ منی...
نه چتر با خود داشتمژگان عباسلو
نه روزنامه
نه چمدان
عاشقش شدم!
از کجا باید میدانستم مسافر است؟
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…