اشکت آهسته به پیراهن نرگس بنشیند
ترسم این آتش سوز از سخن من بنشانی
تشنه دیدی به سرش کوزهی تهمت بشکانند؟
شهریارا تو بدان تشنهی جان سوخته مانی
Printable View
اشکت آهسته به پیراهن نرگس بنشیند
ترسم این آتش سوز از سخن من بنشانی
تشنه دیدی به سرش کوزهی تهمت بشکانند؟
شهریارا تو بدان تشنهی جان سوخته مانی
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستارانرا چه شد؟
دیدی دلم شکست.........
دیدی که این بلور درخشان عمر من بازیچه بود.....!
دیدی چه بی صدا دل پر آرزوی من،
از دست کودکی که ندانست قدر آن،
افتاد بر زمین،
دیدی دلم شکست.
تا بدين منزل نهادم پاي را
از در اي كاروان بگسسته ام.
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.
من آن پیرم که شیران را به بازی برنمی گیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی
بیا این نرد عشق آخری را با خدا بازیم
که حسن جاودان بردست عشق جاودان بازی
يه چيزي فقط بذار واسه روز تولدت
هديه م رو بيارم و بازم بدم دست خودت
آدما فكر مي كنن شاعرا خيلي غم دارن
كاش فقط اين بود اونا خيلي كسا رو كم دارن
عاشق كسي مي شن كه عاشقاش فراوونه
بين انتخاب عشقش عمريه كه حيرونه
هزار و چند نامه از بهشت هم اگر به دست من رسد
دلم به وعده های آبدارشان که خام ... نه نمی شود
رهای آسمان صاف چشم های آسمانی شماست
نگاه من دگر اسير رنگ و بوی دام نه نمی شود
نوشته ام برای من يکی دو خط نگاه تازه پست کن
نوشته ای و پست کرده ای به من سلام نه نمی شود
دخيل بسته ام دلی شکسته بر ضريح گيسوان تو
رها کنم بدون استجابت دعام ؟؟نه نمی شود
در سر خلقان می روی , در راه پنهان می روی
بستان به بستان می روی, آنجا که خیزد نقشها
از همه سوی جهان جلوهی او میبینم
جلوهی اوست جهان کز همه سو میبینم
چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهرهی اوست که با دیدهی او میبینم
من راه تورا بسته****************تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست***************وقتی دل شکسته