تنها به اينجا بودنت اصرار دارم
يک استکان هم صحبتی ، يک چای الفت
قند و مربّا هم تويی اقرار دارم !
حتی اگر ديرت شده تنها به قدر ـ
يک نلبکی با من بمان ! انگار دارم ـ
بيهوده صحبت می کنم ، اين چای يخ کرد
Printable View
تنها به اينجا بودنت اصرار دارم
يک استکان هم صحبتی ، يک چای الفت
قند و مربّا هم تويی اقرار دارم !
حتی اگر ديرت شده تنها به قدر ـ
يک نلبکی با من بمان ! انگار دارم ـ
بيهوده صحبت می کنم ، اين چای يخ کرد
در نبود بال و پرهایی که در حال پروازند سقوط تکراری ست
آیء پرنده مهربان
برای حرمت پرواز
حتی اگر می توانی
آسمانت را عوض کن
می خواهم از امروز دنبالت بگردم
توی خیابان های ذهنم راه بیفتم
حالا تو را تا بی نهایت دوست دارم
حتی اگر از چشم خیلی ها بیفتم
یعنی دلت را فتح خواهم کرد ... یعنی
دیگر نمی ترسم از این بالا بیفتم
من ماندم و درماندگی ! ساکن در این آوارگی...
هستم . نمی داند کسی ... از گوشهی ِ چشمت... ببین ...
باید تو بگریزانیم ، از هیچبازار ِ جهان
یکباره سازی کار من...یا همچنان یا همچنین.
نه ذوق نغمه، نه آزادی فغان دارم
چه سود از آنکه به شاخ گل آشیان دارم
نه زیب محفل انسم، نه زینت جمعم
من آن گلم که نه گلچین، نه باغبان دارم
زماجرای دل آتشین خود چون شمع
بسی حکالیت ناگفته بر زبان دارم
ز دور عشق، که چون ابر نوبهار گذشت
به یادگار همین چشم خون فشان دارم
هنوز یاد تورا، ای چراغ روشن عشق
چون شمع مرده به خلوت سرای جان دارم
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا
از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من
اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من
نشنو از ني ني حصير بورياست
بشنو از دل دل حريم كبرياست
تو به دِل هستی و این قوم به گِل میجویند
تو به جانَستی و این جمع جهان گردانند
عاشقانراست قضا هر چه جهانراست بلا
نازم این قوم بلاکش که بلاگردانند
دلم گرفت از این روزا
از این روزای بی نشون
از اینهمه دربدری
از گردش چرخ زمون
دلم گرفت از آدما
از آدمای مهربون
از این مترسکای پست
از هم دلهای هم زبون